صفحه ها
دسته
لیــنک ویژه دانلود موسـقی
دست نوشته های تنهایی من
ترفند
دلتنگی من غم تنهایی
قالب های بلاگفا
موسقی
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 377579
تعداد نوشته ها : 113
تعداد نظرات : 30
Rss
طراح قالب

همیشه دو درس را در زندگی خود به یاد داشته باشید: 1- جسارت در بیان عقیده 2- جرأت در پذیرش اشتباه

دسته ها : پیامک باحال
جمعه دوم 12 1387

دیگه باورم شده تنها شدم

هیچکی نیست دست توی دستام بذاره

آرزومه که دوباره بتونم سر روی شونت بذارم

اما تو رفتی و برنمی گردی می دونم

خواستی که فراموشت کنم ولی

اینو از دلم نخواه نمی تونم

می دونی تنها شدن حقم نبود

منی که همیشه عاشقت بودم

 

دلم گرفته نازنینم  لطفآ  نظر بدید


 

 

دسته ها : تنهایی...
جمعه دوم 12 1387

اگر شخصیت زن را در شاهنامه فردوسی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم می‌بینیم زن نه تنها در هر گونه عملیات قهرمانی و لشکرکشی‌ها و موفقیت‌ها و عدم موفقیت‌های پادشاهان و پهلوانان به طور مستقیم و یا غیرمستقیم نقشی موثر داشته است که خود می‌تواند لااقل موضوع یک کتاب جداگانه گردد، بلکه زنان سرباز نامداری به‌چشم می‌خورند که خود رأساً در جنگ‌ها شرکت نموده و عده‌یی را رهبری کرده و یا با فداکاری و درایت و هوش بی‌نظیر خود مسیر وقایع تاریخی را غالباً تغییر داده‌اند که می‌تواند اثر بدیعی را بنام تجزیه و تحلیل حماسه زنان شاهنامه به وجود آورد.

 

در این بررسی کوتاه سعی شده است بدون طولانی کردن کلام از میان تعداد زیادی زنان قهرمان شاهنامه به‌طور نمونه چند تن را معرفی نمائیم:

1-سین‌دخت

مهراب پادشاه کابلستان از خانواده ضحاک است. شاه از سام خواسته است که به کابلستان لشکرکشی کرده و آنجا را به خاک و خون بکشد.

زال عاشق رودابه دختر مهراب است. سین‌دخت زن مهراب و مادر رودابه است و زنی با کفایت و درایت می‌باشد. وقتی می‌فهمد سام به کابلستان لشکر خواهد کشید شخصاً برای دیدن او حرکت کرده و به نزد سام می‌رود و با او به صحبت می‌پردازد و سین‌دخت می‌خواهد سام را از این لشکرکشی منصرف نماید.

 

دل بی‌گناهان کابل مسوز 
که آن تیرگی اندر آید بروز
از آن ترس کو هوش و زور آفرید
درخشنده ناهید و هور آفرید

 

سام از هوش خرد سین دخت متعجب می‌شود.

 

زجائی کجا مایه چندین بود
فرستادن زن چه آیین بود
چو دید آن‌چنان پهلوان پر خرد 
ستائید او را چنان چون سزد

 

مجدداً سین دخت با بیان نغز و هوشمندانه خود می‌خواهد سام را بر سر آشتین آورد.

 

چنین گفت سین دخت با پهلوان
 که بارای تو پیر گردد جوان
بزرگان زتو دانش آموخته

  به تو تیره گیتی برافروخته
به داد تو شد بسته دست بدی
                                         به گر زت گشاده ر ه ایزدی

 

به این ترتیب سام نرم می‌شود و به او قول مساعدت می‌دهد و سین دخت می‌گوید اگر کسی اشتباه و خطائی کرده است چرا مردم کابل بایستی نابود شوند:

 

اگر ما گنه کار وبد گوهریم
  بدین پادشاهی نه اندر خوریم
گنه کار اگر بود سهراب بود
  ز خون دلش مژه بر آب بود
سر بی‌گناهان کابل چه کرد
  کجا اندر آورد آید بگرد
همه شهر زنده برای تواند 
پرستنده‌ی خاک پای تواند

 

 سام از شاه اجازه می‌خواهد از گناه مردم کابل صرف‌نظر شود. بر اثر هوش و کفایت و سخن دانی سین دخت نتایج زیر حاصل می‌شود:

- شاه ایران وساطت سام را می‌پذیرد.

- سام اجازه می‌دهد که زال با دختر سین دخت، رودابه ازدواج کند.

- از قتل و خونریزی جلوگیری می‌شود و کابل از خطر انهدام نجات می‌یابد.

 

2- گردآفرید

زنان ایران باستان

سهراب به تحریک افراسیاب به ایران حمله کرده و فرمانده ارتش ایران را از میان می‌برد گردآفرید خواهر کژدم زن شجاع و دلیریست که در جنگ‌آوری مشهور و بی پروا است و به قول فردوسی هرگز در جهان مردی نظیر او دیده نشده است. گردآفرید هنگامی که می‌فهمد هژیر فرمانده سپاه ایران به دست سهراب منکوب شده است بدون هیچ‌گونه تردیدی سلاح نبرد را می‌پوشد.

 

چو آگاه شد خواهر کژدهم 
که سالار آن انجمن گشت گم
غمین گشت و برزد خروشی به درد
 برآورد از دل یکی باد سرد
که بدنام آن دخت گرد آفرید
زمانه زما در جهان ناورید
چنان ننگش آمد زکار هژیر 
 که شد لاله رنگش به کردار قبر
بپوشید درع سواران به جنگ 
 نکرد اندر آن کار جای درنگ
نهان کرد گیسو به زیر زره 
برافکند بند زره را گره

 

گردآفرید از دژ پایین می‌آید و مانند شیری سوار بر باد پای می‌شود و مانند پهلوانی در مقابل سپاه دشمن قرار می‌گیرد و مانند رعد می‌غرد و مبارز می‌خواهد و می‌گوید کدام یک از شجاعان و جنگجویان و فرماندهان کار کشته که خود را در جنگجوئی و دلاوری همانند نهنگ می‌داند، پیش می‌آید که با من جنگ آزماید.

 

فرود آمد از دژ به کردار شیر
کمر بر میان باد پائی به زیر
به پیش سپاه اندر آمد چو گرد
  چو رعد خروشان یکی دید گرد
که گردان کدامند و نام آوران 
 دلیران کار آزموده سران
که بر من یکی آزمون را به جنگ 
بگردد به سان دلاور نهنگ

   

3- زن گشتاسب

ترک‌ها به بلخ تاخته و آنجا را به غارت گرفته و مردم را قتل عام نموده‌اند. لهراسب با اینکه با آنها دلیرانه رزم کرده ولی کشته شده‌ است.

گشتاسب در این موقع شاه سیستان است و زن او در نزد لهراسب می‌باشد. این زن دارای یک دنیا احساس و در عین حال محتاط و خیلی عاقل و هوشمند می‌باشد. برای نجات بلخ از دست ترکان به شیوه‌ی آنها لباس می‌پوشد و اسبی از اصطبل سوار شده و به سرعت راه سیستان را که شوهرش گشتاسب در آنجا بوده است، در پیش می‌گیرد. ناراحت و مضطرب برای آنچه در بلخ گذشته، بدون اینکه خواب به چشمش آید شب و روز راه می‌پیماید، به‌ طوریکه در هر روز راه دو روز را طی می‌کند تا به نزد گشتاسب می‌رسد و به او خبر می‌دهد که یک سپاه تورانی به بلخ آمده و لهراسب کشته شده و روز از این واقعه شب تاریک و پر از درد و رنج شده است.

 

زنی بود گشتاسب را هوشمند
خردمند و دانا و رایش بلند
از آخر چمان باره‌ای بر نشست
   به کردار ترکان میان را به بست
از ایران ره سیستان بر گرفت  
وز آن کارها مانده اندر شگفت
نخفتی به منزل چو برداشتی   
دو روزه به یک روز بگذاشتی
چنین تا به نزدیک گشتاسب شد
به آگاهی درد لهراسب شد

 

گشتاسب ابتدا کار را سهل می‌پندارد و زنش به او می‌گوید که موضوع خیلی جدی‌تر از آنست که تصور می‌کنی:

زنان ایران باستان

 

چنین داد پاسخ که یاوه مگوی
  که کاری بزرگی که آمدش روی
شهنشاه لهراسب را پیش بلخ 
 بکشتند شد بلخ را روز تلخ
وز آنجا بنوش آذر اندر شدند 
 ز دوهیر بد را همه سر زدند
زخون‌شان فروزنده آذر بمرد
 چنین بد کسی خوار نتوان شمرد
ببردند بس دخترانت اسیر 
 چنین کار دشوار آسان مگیر

 

و اضافه می‌کند که تمام دختران تو را اسیر کرده‌اند و به آفرید دختر تو را که وزش نسیم به او دسترسی نداشت، تاج از سرش برداشته‌اند و ظلم‌های ناگفتنی کرده‌اند و طوری با احساس صحبت می‌کند که اشک‌های خونین از چشم شوهرش جاری می‌شود و گشتاسب چنان تحت تاثیر قرار می‌گیرد که فوراً برای نجات بلخ لشکر می‌آ‌راید و حرکت می‌کند.

دسته ها : ادبیات جهان
سه شنبه بیست و نهم 11 1387

 

 

در رویاهایم دیدم که با خدا گفت و گو می کنم. خدا پرسید:پس تو می خواهی با من گفت و گو کنی؟من در پاسخش گفتم:اگر وقت دارید.خدا خندید و گفت: وقت من بی نهایت است.

در ذهنت چیست که می خواهی از من بپرسی؟پرسیدم:چه چیز بشر شما را سخت متعجب می سازد؟خدا پاسخ داد:کودکی شان.اینکه آنها از کودکی شان خسته می شوند،عجله دارند که بزرگ شوند. و بعد دوباره پس از مدت ها ، آرزو می کنند که کودک باشند ... اینکه آنها سلامتی خود را از دست می دهند تا پول به دست آورند و بعد پولشان را از دست می دهند تا دوباره سلامتی خود را به دست آورند.اینکه با اضطراب به آینده می نگرند و حال را فراموش کرده اند و بنا بر این نه در حال زندگی می کنند و نه در آینده.

اینکه که آنها به گونه ای زندگی می کنند که گوئی هرگز نمی میرند و به گونه ای می میرند که گوئی هرگز زندگی نکرده اند.دستهای خدا دستانم را گرفت برای مدتی سکوت کردیم و من دوباره پرسیدمبه عنوان یک پدر می خواهی کدام درس های زندگی را فرزندانت بیاموزند؟ او گفت: بیاموزند که آنها نمی توانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد ، همه کاری که می توانند انجام دهند این است که اجازه دهند خودشان دوست داشته باشند.

بیاموزند که درست نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند ،بیاموزند که فقط چند ثانیه طول می کشد تا زخم های عمیقی در دل آنان که دوستشان داریم ایجاد کنیم اما سالها طول می کشد تا آن زخم ها را التیام بخشیم.بیاموزند ثروتمند کسی نیست مه بیشترین ها را دارد ، بلکه کسی است که به کمترین ها نیاز دارد.بیاموزند که آدمهایی هستند که آنها را دوست دارند فقط نمی دانند که چگونه احساساتشان را نشان دهند، بیاموزند که دو نفر می توانند با هم به یک نقطه نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند.

بیاموزند که کافی نیست فقط آنها دیگران را ببخشند،بلکه آنها باید خود را نیز ببخشند.من با خضوع گفتم:از شما به خاطر این گفت و گو متشکرم آیا چیز دیگری هست که دوست دارید فرزندانتان بدانند؟ خداوند لبخند زد و گفت : فقط اینکه بدانند من اینجا هستم،همیشه.

از : رابیندرانات تاگور

دسته ها : ادبیات جهان
سه شنبه بیست و نهم 11 1387

 

 

 

3 شعر از محمود درویش برای تقدیم لحظاتمان به آستان مقدس قدس

1.در محاصره

 

اگر باران نیستی، محبوب من!

درخت باش،

سرشار از باروری.... درخت باش!

و اگر درخت نیستی، محبوب من!

سنگ باش،

سرشار از رطوبت.... سنگ باش!

و اگر سنگ نیستی، محبوب من!

ماه باش،

در رؤیای عروست.... ماه باش!

(چنین می‌گفت زنی در تشییع جنازه فرزندش.)

2.صلح آه دو عاشق است که تن می‌شویند

با نور ماه

صلح آه دو عاشق است که تن می‌شویند

با نور ماه

صلح پوزش طرف نیرومند است از آن‌که

ضعیف‌تر است در سلاح و نیرومندتر است در افق.

صلح اعتراف آشکار به حقیقت است:

با خیل کشتگان چه کردید؟

شاعر در شعرهای دیگر، از دوستی می‌گوید و عشق:

«یا او، یا من!»

جنگ چنین می‌شود آغاز.

اما با دیداری نامنتظر، به سر می‌رسد:

«من و او!»

و نیز از قدرت و معجزه عشق می‌گوید:

بیست سطر درباره عشق سرودم

و به خیالم رسید که این دیوار محاصره

بیست متر عقب نشسته است.

 

 3.جمله‌ای موسیقایی

 

(ترجمه موسی اسوار)

 

شاعری اکنون سرودی می‌نویسد

به جای من

بر روی بیدبن دوردست باد

پس چرا گل سرخ در دیوار

برگ‌هایی تازه بر تن می‌کند؟

پسری اکنون کبوتری به پرواز درآورد

به جای ما

سوی بالا، سوی سقف ابر

پس چرا این برف را جنگل

گرد لبخند چون اشک می‌ریزد؟

پرنده‌ای اکنون نامه‌ای با خود می‌برد

به جای ما

به آبی سرزمین غزال

پس چرا صیاد به صحنه پای می‌نهد

تا تیرهای خود را پرتاب کند؟

مردی اکنون ماه را می‌شوید

به جای ما

و بر بلور رود راه می‌رود

پس چرا رنگ بر زمین می‌افتد

و چرا ما چون درختان برهنه تن می‌شویم؟

عاشقی اکنون به سان سیل معشوق را با خود می‌برد

به جای من

سوی گل چشمه‌های پرژرفا

پس چرا سرو در اینجا ایستاده است

و دربانی باغ می‌کند؟

شهسواری اکنون اسب خود را نگه می‌دارد

به جای من

و در سایه سندیان می‌آساید

پس چرا مردگان به سوی ما

از دیواری و گنجه‌ای بیرون می‌شوند؟

دسته ها : ادبیات جهان
سه شنبه بیست و نهم 11 1387

بیشتر آنچه از ادبیات مصری قدیم بر جای مانده به خط" مقدس" نوشته شده، و آنچه باقی مانده چندان فراوان نیست، و تنها از روی همین است که باید نسبت به ادبیات باستانی مصر حکم کنیم؛ البته در چنین حکمی تصادف کور سهم فراوانی خواهد داشت. شاید، با گذشت زمان، چنان شده است که اثر بزرگترین شاعران مصر از بین رفته و تنها آثار شاعران درباری به دست ما رسیده باشد. گور یکی از کارمندان دولتی بزرگ سلسله چهارم، صاحب قبر را به نام" منشی کتابخانه" معرفی کرده است؛ ما نمی دانیم که آیا آن کتابخانه براستی انباری از کتابها و آثار ادبی بوده، یا انبار پرگرد و غباری بوده است که اسناد و سجلات عمومی در آن نگاهداری می شده. قدیمترین چیزی که از ادبیات مصری مانده" متنهای اهرام" است، که عبارت است از موضوعات دینی که بر دیوارهای پنج هرم از هرمهای سلسله پنجم و ششم نقش شده. کتابخانه هایی به دست آمده است که تاریخ آنها به 2000 ق م می رسد؛ این کتابخانه ها عبارت از طومارهای پیچیده ای از پاپیروس است که در داخل کوزه های عنوان دار جای دارد و آنها را، مرتب، در طبقات مختلف کتابخانه چیده اند. از یکی از این کوزه ها، قدیمترین شکل قصه سندباد بحری به دست آمده، و اگر آن را صورت قدیمی قصه روبنسون- کروزوئه بنامیم شاید بیشتر به حقیقت نزدیک شده باشیم.

" داستان ناخدایی که کشتی او تکه پاره شده" قطعه ای از شرح حال ناخدایی است که خود وی نوشته و بسیار خوش تعبیر و باروح است. این ناخدای پیر، که با بیانی همانند دانته سخن می راند، می گوید:" چه اندازه مایه شادی است که آدمی چون از مصیبتی برهد، آنچه را بر وی گذشته حکایت کند." این ملاح در آغاز داستان چنین می گوید:

پاره ای از حوادث را، که هنگام رفتن به معادن شاهی بر من گذشت، برای تو نقل می کنم. در آن هنگام که بر کشتیی به طول 55 متر و عرض 18 متر قرار گرفتم، در آن 120 نفر از بهترین دیانوردان مصری قرار داشتند، آثار ظاهری آسمان و زمین را می توانستند بخوانند، و دلهای آنان سخت تر از دل شیر بود. طوفانها و گردبادها را، پیش از آنکه برسد پیش بینی می کردند.

گردبادی، در آن هنگام که در دریا بودیم، بر ما وزید... باد ما را پیش راند و چنان بود که گویی در برابر باد در حال پروازیم... موجی به بلندی 8 زراع برخاست... آنگاه کشتی شکست و هیچ یک از کسانی که در آن بودند نجات نیافتند. موج مرا به جزیره ای انداخت که سه روز به تنهایی در آن به سر بردم و جز قلب خویش یار و یاوری نداشتم. در زیر درختی می خوابیدم و سایه را در آغوش می گرفتم. پس از آن پای خود را دراز کردم تا ببینم چه چیز می توانم بیابم و در دهان بگذارم. پس درخت انجیر و انگور و انواع تره ظریف یافتم.. در آن، ماهی و مرغ هم بود، و هیچ چیز در آنجا نقصان نداشت... چون برای خود آتشزنه ای ساختم، با آن آتش افروختم و برای خدایان قربانی بریان کردم.

داستان دیگری آنچه را بر کارمندی به نام سینوحه گذشته نقل می کند. این شخص، پس از مرگ آمنمحت اول، از مصر گریخته در خاور نزدیک از شهری به شهری می رفت و، با وجود ثروت و نامی که به دست آورده بود، از دوری وطن رنج فراوان می برد. عاقبت آنچه را که به دست آورده بود رها کرد و به مصر بازگشت و در این بازگشت سختی فراوان دید. در این داستان چنین آمده است:

ای خدا، هر که هستی، که به من فرمان مسافرت داده ای، دوباره مرا به خانه( یعنی به فرعون) باز گردان. شاید به من اجازه می دهی تا جایی را ببینم که دل من در آن جای دارد. چه چیز برای من بزرگتر از آن است که جسد من آنجا به خاک سپرده شود که به دنیا چشم گشوده ام؟ به من مدد کن! امیدوارم که خیر به من برسد و خدا مرا رحمت کند.

سپس وی را در وطنش می بینیم که خسته و مانده و غبارآلود، پس از مسافرت طولانی در بیابان، بازگشته و بیم آن دارد که به واسطه طول مدت غیبت از کشوری که مردمش- مانند مردم دیگر کشورها- آن را تنها کشور متمدن در عالم می دانند، فرعون او را بیازارد. ولی فرعون از او درمی گذرد و به وی هدیه ای از انواع عطرها و روغنها می بخشد:

در خانه یکی از پسران شاه منزل کردم، که در آن بهترین اثاث و یک حمام وجود داشت... بار سالهای دراز از دوش من برداشته شد؛ صورت مرا تراشیدند و موهای مرا شانه زدند، باری از شوخ به صحرا ریخته شد، و لباسهای کهنه را به کسانی دادند که در شنها رفت و آمد می کردند. بر من بهترین لباسهای کتانی پوشاندند و مرا با نیکوترین روغنها چرب کردند.

داستانهای کوتاهی که در میان بقایای ادبیات مصری به دست ما رسیده، فراوان و بسیار متنوع است. در ضمن آنها قصه های شگفت انگیز اشباح و معجزات و قصه های ساختگی جذابی به نظر می رسد که، از لحاظ سبک نگاش و شباهت به حقیقت، از داستانهای پلیسی که در زمان حاضر مایه خرسندی خاطر سیاستمداران است، کمتر به نظر نمی رسد. نیز، در میان این آثار، حکایتهای فراوانی درباره شاهزادگان و شاهزاده خانمها و شاهان و ملکه ها دیده می شود، که از آن جمله است قدیمترین صورت داستان" دختر خاکسترنشین" با پای کوچک و لنگه کفش گمشده اش و همسر شدن وی با پسر پادشاه نیز، در میان این آثار ادبی، بازمانده افسانه هایی دیده می شود که، به زبان جانور و مرغ، نقایص و شهوات و عواطف آدم آشکار می شود و به صورت حکیمانه ای معانی عالی اخلاقی به نظر می رسد، و خواننده چنان تصور می کند که مضامین آنها، پیش از آنکه ازوپ و لافونتن به دنیا آمده باشند، از افسانه های ایشان برداشته شده. یکی از داستانهای مصری، که حوادث طبیعی را با امور فوق طبیعی درهم آمیخته و نمونه دیگر داستانهای مصری به شمار می رود، قصه آنوپو و بی تیو است. این دو قهرمان داستان، دو برادر بودند، یکی بزرگتر و دیگری کوچکتر، که با کمال خوشبختی در مزرعه خود روزگار می گذراندند؛ ولی روزی ناگهان زن آنوپو عاشق بی تیو می شود، و چون راهی به وصال برادر شوهر پیدا نمی کند، از او انتقام می گیرد و نزد شوهر بدی او را می گوید و او را به دست درازی و قصد بد متهم می سازد. خدایان و نهنگان به یاری بی تیو برمی خیزند، ولی وی از آدمیزاد بیزار و گریزان می شود و برای اثبات بیگناهی خویش خود را ناقص می کند و از همه دوری می جوید و مانند تیمون آتنی به جنگلی پناه می برد. در این جنگل قلب خود را، در بالای درختی بر بلندترین گل می گذارد که دست کسی به آن نرسد. خدایان بر تنهایی او رحمت می آورند و زن بسیار زیبایی برای او می آفرینند؛ رود نیل عاشق این زن می شود و تاری از گیسوی او می رباید. این تار مو با آب می رود و به دست فرعون می افتد و از بوی آن مست می شود و به کسان خود فرمان می دهد تا صاحب گیسو را جستجو کنند. این زن را پیدا می کنند و نزد فرعون می آورند که او را به همسری خود برمی گزیند. فرعون بر بی تیو رشک برده، مأمورانی می فرستد تا درختی را که بی تیو دل خود را بر آن گذاشته، ببرند، و چنین می کنند؛ چون گل بر زمین می افتد، بی تیو می میرد. توجه داشته باشید که تفاوت ذوق ادبی نیاکان ما با ذوق ادبی ما تا چه حد اندک است!

قسمت عمده ادبیات باستانی مصر ادبیات دینی است؛ و قدیمترین قصاید مصری همان سرودهای دینی است که به نام" متنهای اهرام" نامیده می شوند. شکل این اشعار قدیمترین شکلی است که شناخته شده، و عبارت از آن است که یک معنا را به عبارتهای مختلف بیان کنند؛ شعرای عبرانی این راه و رسم را از مصریان و بابلیان گرفته و در" مزامیر" جاودانی ساخته اند. در دوره انتقال از سلطنت قدیم به سلطنت میانه، رفته رفته، ادبیات مصری رنگ دنیایی و" ناپاک" را پیدا کرده است. در یک قطعه پاپیروس قدیم اشاره مختصری به ادبیات عاشقانه به نظر می رسد؛ چنان است که یکی از نویسندگان دوره سلطنت قدیم، از تنبلی، تمام نوشته این پاپیروس را پاک نکرده و بیست و پنج سطر از آن برجای مانده، که قصه ملاقات رع با یکی از الاهگان را برای ما نقل می کنداز آن زمان، غزلیات و اشعار عاشقانه زیبا فراوان به دست است، بر روی صدفی که از سلسله نوزدهم یا بیستم باقی مانده، از تارهای کهن عشق، نوای تازه ای به این صورت بیرون آمده است:

عشق محبوبه من بر ساحل رود در جست و خیز است.

نهنگی در سایه کمین کرده است؛

ولی من به آب داخل می شوم و از موج نمی هراسم.

شجاعت و نیروی من بر نهر می چربد،

و آب، در زیر پای من، همچون خاک است،

چه عشق او به من نیرو بخشیده است.

محبوبه برای من همچون کتاب دعا و طلسمی است.

در آن هنگام که آمدن معشوقه را می بینم، دلم شاد می شود،

.....

قلب من از شادی لبریز می شود... چه محبوب من آمده است...

این نوشته را ما از پیش خود تقسیم بندی کرده و به صورت مصراعهایی درآورده ایم، وگرنه، در اصل نسخه چیزی نیست که دلیل بر شعر بودن یا نثر بودن آن باشد. مصریان این نکته را نیک آگاه بوده اند که موسیقی و احساسات دو رکن اساسی شعر است، و چون نغمه موسیقی و عاطفه و احساس پیدا می شده، دیگر صورت خارجی شعر هرگز برای آنها اهمیتی نداشته است. با وجود این، در بعضی از نوشته ها، وزن و آهنگی وجود داشته است. پاره ای اوقات، شاعر هر جمله یا بند را با همان کلمه که سایر جمله ها و بندها را با آن آغاز کرده بود آغاز می کند، و جناس لفظی به کار می برد، و کلماتی را در ضمن شعر می آورد که، از حیث لفظ ، مشابه یکدیگرند و، در معنی، با هم اختلاف دارند. از روی متنهای موجود چنین برمی آید که مراعات سجع و شباهت لفظی کلمات در نویسندگی، امری است که به اندازه اهرام مصر سابقه تاریخی دارد. به هر صورت، همین اشکال ساده برای مصریان کافی بوده، و شاعران می توانستند به وسیله آنها انواع گوناگون عشق ورزی افسانه ای را، که نیچه از مخترعات تروبادورها می داند، بیان کنند. از پاپیروس هریس بخوبی برمی آید که زن مصری نیز می توانسته است، مانند مرد مصری، چنین، احساسات و عوارض خود را آشکار سازد:

من نخستین خواهر توام،

و تو برای من همچون گلشنی هستی

که من، در آن، گلها

و گیاههای معطر را کاشته ام.

و من قنات آبی به این باغ آورده ام

که، چون باد سرد شمال بوزد،

دستت را در آن بگذاری.

و این جای زیبایی است که در آن با هم گردش می کنیم،

و چون دست تو در دست من جای دارد،

هر دو فکر می کنیم و هر دو خرم دلیم،

از آن جهت که با هم راه می رویم.

شنیدن صوت تو مرا مست می کند،

و زندگی من، همه، بسته به گوش دادن به سخنان توست.

دیدن روی تو

برای من بهتر از خوردن و آشامیدن است.

چون به این قسمتهایی که از مجموعه آثار قدیم باقی مانده نظر کنیم، تنوع آنها مایه تعجب می شود. در میان این آثار، نامه های اداری،اسناد قضایی، قصه های تاریخی، دستورالعملهای سحر و جادو، سرودهای دینی، کتابهای مذهبی، اشار عاشقانه و رزمی، داستانهای عشقی کوتاه، اندرزنامه های اخلاقی، و مقالات فلسفی، همه، یافت می شود. به طور خلاصه باید گفت که در ضمن آنها همه چیز، جز نمایشنامه و اشعار حماسی، وجود دارد؛ اگر کمی تسامح باشد، می توان گفت که از این نوع آثار هم نمونه هایی دیده می شود. تاریخ فتوحات شگفت انگیز رامسس دوم، که با حوصله تمام بر روی آجرهای ستون بزرگ اقصر نقش شده، لااقل از حیث یکنواختی و درازی، شکل و رنگ اشعار حماسی را دارد. در نوشته موجود بر نقش موجود بر نقش دیگری رامسس چهارم از آن لاف می زند که، در یک بازی، از اوزیریس در برابر ست دفاع کرده و زندگی را به اوزیریس بازگردانیده است؛ باید بگوییم که آن اندازه اطلاعات در اختیار نداریم تا بتوانیم، درباره این اشاره، تفصیل بیشتری بدهیم.

وقایع نگاری در مصر به اندازه خود تاریخ قدمت دارد؛ حتی شاهان دوره ماقبل سلسله ها اسناد و گزارشهای تاریخی را با کمال فخر و غرور ضبط می کرده اند. مورخان رسمی در حمله های جنگی شاهان همراه ایشان بودند، ولی چنان می نماید که شکستهای ایشان را نمی دیده، بلکه تنها پیروزیها را ثبت می کرده، یا از پیش خود، چیزهایی به عنوان فتح و کشورگشایی به هم می بافته اند- هنر تاریخ نویسی، حتی در آن روزگار دور،عنوان هر آرایشگری و زیباسازی و قلب ماهیت داشته است. از سال 2500 ق م، دانشمندان مصری فهرستهایی از اسامی شاهان می نوشتند و از روی سلطنت هر شاه، برای حوادث، تاریخ می گذاشتند و پیشامدهای مهم هر دوره سلطنت و هر سال را ثبت می کردند. در آن هنگام که تحوطمس سوم به پادشاهی رسید، این نوشته ها به صورت تاریخهای مدونی درآمد که از احساسات وطن پرستانه سرشار بود. در دوره سلطنت میانه، فیلسوفان چنان می پنداشتند که انسان و خود تاریخ، هر دو، روزگار درازی را گذرانده و پیر شده اند، و بر جوانی نیرومند نژاد خود افسوس می خوردند. دانشمندی به نام خخپر- سونبو، که در سال 2150 ق م، در زمان سلطنت سنوسرت دوم می زیسته، از این می نالد که هر چه باید گفته شود گفته شده، و برای او کاری جز تکرار گفته های گذشتگان نمانده است. این شخص با کمال تأسف چنین می گوید:" ای کاش کلماتی می یافتم که مردم آنها را نمی شناختند؛ و جمله ها و افکار را به زبان تازه ای می آوردم که دوره آن منتفی نشده باشد؛ و مجبور نمی شدم چیزهایی را که صدها بار تکرار شده بازگو کنم- کاش می توانستم چیزهایی بیاورم که تازه باشد و باعث خستگی نشود، و از آن جمله نباشد که پدران ما از پیش گفته اند.

دوری زمان ادبیات باستانی مصر از ما سبب آن است که نتوانیم تنوع و تغییری را که با گذشت زمان در آن پیدا شده درک کنیم؛ همان گونه که تشخیص اختلافات فردی، میان ملتهایی که با آنها آشنایی نداریم، برای ما دشوار است و از درک آن عاجزیم. با وجود این، باید دانست که ادبیات مصری، در ضمن تطور و تکامل دور و دراز خود، نهضتها و تغییر شکلهایی داشته است که از آنچه بر ادبیات اروپایی گذشته دست کمی ندارد. زبان مکالمه در مصر، با مرور زمان، رفته رفته تغییر شکل پیدا می کرد، همان گونه که زبان تکلم اروپا پس از آن نیز چنین بوده است؛ کار این زبان در آخر به جایی رسید که چیزی جز آن بود که کتابها و نوشته های دوره سلطنت قدیم را با آن نوشته بودند. مؤلفان تا مدتی با زبان و لغات باستانی چیز می نوشتند و دانشمندان، در مدارس، آن را تعلیم می داند، و شاگردان ناچار بایستی" ادبیات قدیم" را به کمک کتابهای صرف و نحو و لغت، و گاهی از روی ترجمه های زیرنویس میان سطور، به زبان معمولی فهم کنند. در قرن چهاردهم قبل از میلاد، مؤلفان و نویسندگان مصری بر این جمود و تقلید حقارت آمیز از سنت گذشته عصیان کردند و به همان کاری دست زدند که دانته و چاسر پس از ایشان کرده اند؛ یعنی به نوشتن با زبان متعارف میان مردم پرداختند؛ سرود خورشید معروف اخناتون به همین زبان مکالمه رایج میان مردم نوشته شد. ادبیات جدید جوان و سرور انگیز و مبتنی بر واقع بینی بود، و کسانی که در آن کار می کردند از ریشخند کردن ادبیات قدیم و توصیف زندگانی جدید لذت می بردند. پس از آن، زمانه کار این زبان تازه را نیز به نوبه خود ساخت. این زبان، در نویسندگی، رفته رفته اصول و قواعد دقیق و لطیفی پیدا کرد و حالت جمود به خود گرفت و، در تلفظ و تعبیر، پابند اصولی شد که عرف آنها را پذیرفته بود؛ به این ترتیب، عنوان زبان ادبی پیدا کرد. بار دیگر زبان نوشتن و زبان سخن گفتن از یکدیگر جدا شد، و لفظ قلم نویسی و تکلم با لفظ قلم دوباره رواج گرفت؛ چنان شد که، در دوره سلاطین سائیس، نصف وقت مدارس مصری به آموختن" ادبیات قدیم"، یعنی ادبیات دوره اخناتون، و ترجمه کردن آنها مصرف می شد. چنین تحول و تطوری در زبانهای ملی یونان و روم عرب پیش آمده و هم امروز نیز جریان دارد؛ همه چیز در حال جریان و تغییر است و جامد و بیحرکت نمی ماند، تنها دانشمندانند که هرگز تغییر پیدا نمی کنند.

دسته ها : ادبیات جهان
سه شنبه بیست و نهم 11 1387

 

غزلواره 71به روز مرگ منچون ناقوس عبوس را بشنویکه جهانیان را ندا در دهدکه من از این جهان خوار گریخته‌ام

تا با خوارترین کرم‌ها درآمیزم،آن‌گاه دیگر سوگوارم مباش.نه، چون این ابیات را بخوانمبادا دست سراینده‌اش را به یاد آری،چرا که چندان دوستت می‌دارمکه بهتر آن می‌دانم فراموشم کنیتا آنکه غم‌گنانه در اندیشه‌ام باشی.آری با تو می‌گویماگر آنگاه که من با خاک در آمیزمبر این چکامه نگاهی افکندیمباد نام این بیچاره را ورد زبان سازی.زنهار که پس از مرگم، جهان فرزانگاندر ناله‌ات بنگرد و ما را هر دو به ریشخند گیرد.

برای نمونه، غزلواره 71 شکسپیر را با این غزل مولوی مقایسه کنید:

 

به روز مرگ چو تابوت من روان باشد  

گمان مبر که مرا درد این جهان باشد

 

جنازه‌ام چو بینی مگو فراق فراق   

مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد

 

مرا به گور سپاری مگو وداع وداع   

که گور پرده جمعیت جنان باشد

 

فروشدن چو بدیدی برآمدن بنگر    

غروب شمس و قمر را چرا زیان باشد؟

 

ترا غروب نماید ولی شروق بود    

لحد چو حبس نماید خلاص جان باشد

 

کدام دانه در زمین فرو رفت که نرست؟ 

 چرا به دانه انسانیت این گمان باشد؟

 

کدام دلو فرو رفت و پر برون نامد؟  

 زچاه یوسف جان را چرا فغان باشد؟

 

دهان چو بستی از این سوی از آن طرف بگشا 

که های هوی تو در جو لامکان باشد

 

هر دو شعر در ظاهر خطاب به یار دلبندی نوشته  شده است و می‌گوید: وقتی من مردم سوگوارم نباش، چرا که من رها می‌شوم. اما تشابه مضمونی در همین‌جا پایان می‌گیرد. تفاوت اساسی در حالت دو گوینده است. گوینده غزلواره، هر چند ظاهراً معشوق را از سوگواری برحذر می‌دارد، اما باطناً مرثیه‌ای برای خود سروده که دلسوزی برای خود در آن موج می‌زند. در بینش شاعرانه او مردمی که او به طعنه «فرزانگان» می‌نامد عاشقان را به سخره می‌گیرند. و او هر گاه که از این «جهان خوار بگریزد»تازه باید با «خوارترین کرم‌ها» به سر برد. در شعر او صحبتی از زندگی آن جهانی و با تداوم حیات روح و یا تسلسل حیات به میان نمی‌آید: آن جهانی در کار نیست و با پایان گرفتن زندگی جسمی و دنیوی، هستی ما پایان می‌گیرد.

از سوی دیگر، لحن و کلام گوینده غزل مولوی حاکی از مسرتی باطنی و به دور از هر گونه احساس یاس و رقت و حرمان است، چرا که در بینش او پایان زندگی جسمانی، آغاز حیات حقیقی و خاک شدن، راه رستگاری است: «مرا وصال و ملاقات، آن زمان باشد،» «گور پرده جمعیت جنان باشد،» «لحد چو حبس نماید خلاص جان باشد.» در این غزل، مرگ با چند تصویر گوناگون به آغاز حیاتی دیگر تغییر می‌شود:

  1. فرو شدن چو بدیدی برآمدن بنگر
  2. یا
  3. کدام دانه فرو رفت در زمین که نرست
  4. یا
  5. ترا غروب نماید ولی شروق بود
  6. و
  7. کدام دلو فرو رفت و پر برون نامد؟

از این تعابیر و تصاویر بر می‌آید که در باور گوینده غزل، حیات جسمانی با حیات روحانی متفاوت و حتی متناقض است. چون جسم را مرگ در رباید، روح به هستی‌اش ادامه می‌دهد، و چه بسا با رستگاری و سعادت بیشتر. این دو گانگی حیات جسم و روح ابداً در غزلواره وجود ندارد، در حقیقت تنها تصویری که این شعر از آن جهان ارائه می‌دهد همین تصویر موحش آمیزش با کرم‌های خوار است. حال آنکه در غزل مولوی، مرگ زمان «وصال و ملاقات» است و «گور، پرده جمعیت جنان».

 

دسته ها : ادبیات جهان
سه شنبه بیست و نهم 11 1387

شعری از توفیق زیّاد

به هزار ناممکن ماننده‏ایم

در لِدّ، رَمْلَه و الخلیل

این جا، بر سینه تان می‏مانیم

چون دیوار

چون شیشه

چون شوکران در کامتان

چون توفانی آتش بار در چشمانتان

این جا، چون دیوار

بر سینه تان می‏مانیم

در میخانه‏ها، ظرف می‏شوییم

برای سروران قدح پر می‏کنیم.

در آشپزخانه‏های سیاه

زمین می‏شوییم

تا برای کودکانمان

از میان نیش کبودتان

لقمه‏ای نان بیرون بکشیم.

این جا، چون دیوار

بر سینه تان می‏مانیم

گرسنه

برهنه می‏شویم

می‏جنگیم

شعر می‏خوانیم

خیابان‏های خشم آگین

از راه‏پیمایی‏هامان پُر می‏شود

و زندان‏ها را از کبریا می‏آکنیم

از کودکانمان نسل‏های انقلابی می‏سازیم.

به هزار ناممکن ماننده‏ایم

در لِدّ، رَمْلَه، و الخلیل

این جا، می‏مانیم

حتی اگر دریا را بیاشامید...

سایه‏ی انجیر و زیتون را پاس می‏داریم

و اندیشه را چون مایه در خمیر نان می‏کاریم.

در اعصابمان، سرمای یخ داریم

و دوزخی سرخ در دل‏هایمان

اگر تشنه شویم

سنگ را آب می‏کنیم

اگر گرسنه شویم

خاک را می‏خوریم

اما نمی‏رویم

و در ایثار خون پاکیزه‏مان

بخل نمی‏ورزیم، نمی‏ورزیم، نمی‏ورزیم

که این جا از آن ماست

دیروز، امروز و فردا.

به هزار ناممکن ماننده‏ایم

در لِدّ، رَمْلَه و الخلیل

ای اندیشه‏ی زنده‏ی ما!

به زمین چنگ بزن و به ژرفاها فرو شو.

بهتر است خودکامگان به خود بیایند

پیش از آن که دیر شود

و بخوانند که در کتاب خدا آمده است

هر ستمی را عقوبتی است...

دسته ها : ادبیات جهان
سه شنبه بیست و نهم 11 1387

 بلوتوث شاهراه فایل‌های مبتذل
کارکرد بی‌انکار رسانه‌ای بلوتوث و پیامک سبب می‌شود که این پیام‌ها دارای نوعی اثرگذاری باشند. از پدیده‌ پیامک به‌ عنوان یک رسانه‌ غیررسمی نیز یاد می‌شود. وسیله‌ای که می‌توان با آن اطلاع‌رسانی کرد یا حتی افکار عمومی را شکل داد. شایعه‌سازی در مورد کمیاب شدن چای، قند و شکر، نمک و ...، ابتدا از پیامک‌ها تلفن همراه شروع شد.
اما "بلوتوث" سیستمی است که به مردم امکان می‌دهد فایل‌هایی چون موسیقی، عکس و فیلم را مستقیما با یکدیگر مبادله کنند. این فن‌آوری برخلاف پیامک نیازمند برخورد چهره به چهره‌ دو نفر و ارتباط مستقیم آن‌ها از نزدیک است. این سیستم هم‌اکنون به شاهراه فایل‌های مبتذل بدل شده ا
ست.
نکته‌ مهم دیگر این است که بلوتوث پدیده‌ای کاملاً غیرقابل کنترل است. مخابرات به راحتی می‌تواند پیامک‌ها را بررسی کند، اما کنترل بلوتوث و موارد رد و بدل شده توسط آن به دلیل مشخصات این فن‌آوری غیرممکن است.
کارشناسان امنیتی معتقدند که گستردگی حیرت آور استفاده از بلوتوث حتی ممکن است در مواقعی تبعات امنیتی در پی داشته باشد. مدیر کل روابط عمومی نیروی انتظامی نیز در خصوص معضلاتی که فن‌آوری بلوتوث تلفن همراه در جامعه به وجود آورده است، اظهار می‌دارد: یکی از محورهایی که در راستای اجرای طرح امنیت اجتماعی با آن برخورد خواهد شد، عوامل و افراد سودجویی هستند که اکثراً در مترو و اماکن عمومی، اقدام به انتشار بلوتوث‌های مخرب می‌کنند.

بلوتوث‌های مخرب، امنیت اجتماعی را تحت تأثیر قرار می‌دهد
وی با تأکید بر این‌که بلوتوث‌های مخرب، امنیت اجتماعی را تحت تأثیر قرار می‌دهد، خاطرنشان کرد: پلیس در صورت مشاهده‌ بلوتوث‌بازها با آن‌ها برخورد قاطع خواهد داشت.

خداحافظ حریم خصوصی!

به اعتقاد بسیاری در حال حاضر فضای مجازی بیشتر از هر مسئله‌ای زندگی خصوصی و یا همان حریم خصوصی انسان‌ها را مورد تهدید قرار داده است. گرفتن تصویر بدون اطلاع افراد توسط تلفن همراه در حوزه‌ خصوصی و انتشار این تصاویر در حوزه‌های عمومی و یا تهدید به انتشار این تصاویر و باج‌گیری از طریق آن، انتشار تصاویر مربوط به جشن‌های خصوصی، انتشار آسان تصاویر ناهماهنگ با عرف جامعه و مواردی از این قبیل، نمونه‌ ای از تخریب حریم خصوصی توسط این رسانه های دیجیتال است.
بنظر می رسد برخورد مراجع قضایی و انتظامی با انتشار این بلوتوث ها در سطح جامعه تنها به عنوان یک مسکن مفید است و تا زمانی که این تکنولوژی، بدون فرهنگ استفاده جلوتر از انسان در حال حرکت است این تخریب و در نهایت خداحافظی با حریم خصوصی ادامه خواهد داشت.
منبع : شبکه خبری برنا


دسته ها :
سه شنبه بیست و نهم 11 1387

 

 

 

 جنگ میان گوگل و مایکروسافت به کنگره‌ی آمریکا کشیده شد و این دو غول فن‌آوری در جلسات جداگانه سنا و کمیته مجلس به تشریح مواضع خود در مورد آینده‌ یاهو پرداختند.
به گزارش ایسنا، این جلسات که به منظور بررسی شراکت تبلیغاتی میان گوگل و یاهو تشکیل شد، مستقیم‌ترین برخورد در مبارزه سیاسی گسترش‌یافته میان شرکت‌های این دو غول فن‌آوری است.
این جلسات با تلاش مایکروسافت برای ترتیب دادن قراردادی با یاهو به بحث در مورد این‌که کاربران و تبلیغ‌کنندگان یاهو از ارتباط این شرکت با گوگل سود خواهند برد یا مایکروسافت کشیده شد.
گوگل به دلیل موقعیت برتر خود در بازار تبلیغات جست‌وجو به دفاع کشیده شد و دلایل توافقش برای فراهم کردن برخی از تبلیغات جست‌وجو برای بزرگ‌ترین رقیبش مورد تفحص دقیق قرار گرفت. ‍
این شرکت اینترنتی تنها پس از بحث‌های داخلی طولانی در مورد این که درگیری‌های سیاسی
ارزش مبادرت به این ریسک را خواهد داشت به قرارداد با یاهو مبادرت کرد. 
برد اسمیت، مشاور کل مایکروسافت، احتمال حکم‌فرما شدن گوگل بر دروازه حساس جست‌وجوی اینترنت را مطرح کرد با این حال بر سر تلاش‌های مداوم این شرکت برای خرید بخش جست‌وجوی یاهو مجبور به دفاع شد. مایکل کالاهان، مشاور کل یاهو نیز مایکروسافت را به متحد شدن با کارل آیکان، سهامدار متنفذ به منظور تلاش برای ترغیب این شرکت اینترنتی به فروش اجباری دارایی‌های ارزشمندش وادار کرد.

بر اساس این گزارش جدیدترین پیشنهاد مایکروسافت برای خرید موتور جست‌وجوی یاهو هفته‌ گذشته از سوی این شرکت رد شد.

وکلای این شرکت‌ها بر سر گستردگی اتحاد گوگل، یاهو که قیمت‌ها را برای تبلیغ‌کنندگان افزایش داده و سرانجام به دادن تمامی بخش جست‌وجوی یاهو به گوگل منتهی می‌شود، به بحث و مجادله پرداختتد


دسته ها :
سه شنبه بیست و نهم 11 1387
 

سازمان میراث فرهنگی و گردشگری گیلان، بنا به ضرورت عملیات مرمت و استحکام بخشی بنای قلعه را در دستور کار خود قرار داده است. با عنایت به شواهد موجود، بنای قلعه از رویش گیاهان هرز و ریشه درختان خودرو، بیشترین صدمه را متحمل می شود؛ به همین منظور گیاه زدایی داخل قلعه و قطع درختانی که برج ها و دیوارها را در معرض خطر جدی قرار می دهند، طی چند مرحله انجام شده، ولیکن با توجه به وسعت زیاد قلعه و شرایط اقلیمی منطقه، این اقدام می باید کماکان ادامه داشته باشد.

 

 

 

کار پژوهش داخل بنا (طی سال های 79، 82، 83)، با جدیت تمام انجام شده، گیاه زدایی و باز کردن مسیر کاوش، قبل از شروع هر فصل پژوهش، ادامه داشته که تاکنون چهار فصل گمانه زنی و پیگردی باستان شناسی، به منظور دستیابی به نکات تازه ای پیرامون سال ساخت بنا، انجام گرفته است و مواد فرهنگی حاصل از این کاوش ها، عبارت اند از: سفال های دست ساز و چرخ ساز (لعابدار و بدون لعاب) که قدمت آنها احتمالاً به دوره صفویه می رسد و چندین نوع کاشی که شامل: کاشی های مثلثی با لعاب یک دست قهوه ای سوخته، کاشی های شش گوش بزرگ به رنگ فیروزه ای و کاشی های تزئینی با لعاب آبی و نقش گل های سفید شاه عباسی که مربوط به دوره صفویه است.

با عنایت به افزایش تدریجی گردشگران، ضرورت داشت تا هر چه سریع تر قسمت میانی قلعه مرمت و امکانات رفاهی مورد نیاز گردشگران فراهم می شد. تأمین آب مورد نیاز از چشمه مجاور و انتقال آن به داخل قلعه از اولین اقدام سازمان است. هم اکنون با ایجاد سرویس های بهداشتی و آب آشامیدنی مشکلی برای گردشگران و همچنین ادامه کار مرمت وجود ندارد. از آنجا که قسمت اعظم قلعه مرمت نشده و ادامه کار می بایست براساس اصول فنی مرمت بناهای تاریخی انجام می پذیرفت، مقدمات کار مستند سازی بنا، با انتخاب مشاور ذی صلاح فراهم و در کار آسیب شناسی، مستند سازی و تهیه نقشه مرمت بنا، با اصول علمی آغاز شده است.

 

 
همچنین با عنایت ویژه کارگروه گردشگری، به اهمیت و جایگاه مهم بنای قلعه رودخان و نقش آن در ایجاد یک قطب بزرگ گردشگری در استان، همزمان با فعالیت های سازمان میراث فرهنگی و گردشگری گیلان، زمینه حضور و سرمایه گذاری بخش خصوصی در پارک جنگلی قلعه رودخان فراهم شده؛ به طوری که پیش طرح ایجاد تأسیسات اقامتی و پذیرایی در محدوده پارک جنگلی قلعه رودخان ارایه شده و در دستور کار کمیته فنی بررسی طرح های گردشگری قرار گرفته است. 
 
نظر به ویژگی های استثنایی بنای قلعه رودخان و طبیعت بسیار زیبا و جذاب آن، و با اقدام هماهنگ سازمان ها و ادارات دولتی نظیر؛ منابع طبیعی، محیط زیست، راه و ترابری، میراث فرهنگی وگردشگری در آینده نزدیک، قلعه رودخان و محیط پیرامون آن، به یکی از قطب های مهم گردشگری کشور، تبدیل خواهد شد.  نظر یادتون نره
دسته ها : علمی - ادب و هنر
سه شنبه بیست و نهم 11 1387

حملات فیشینگ (Phishing) عبارت است از ترغیب کاربران به افشای اطلاعات محرمانه شخصی با استفاده از هویت‌های قلابی و ساختگی.
حملات فیشینگ معمولاً در قالب‌های زیر ظاهر می‌شوند:
• ایمیل از طرف فردی که ادعا می‌کند دوست یا همکار شما است.
• پیغام یا تبلیغ در شبکه‌های اجتماعی
• وب‌سایتی قلابی که که برای امور خیریه تقاضای کمک می‌کند.
• وب‌سایتی با نامی مشابه وب‌سایت‌هایی که شما متناوباً به آن‌ها سر می‌زنید.
• در برنامه‌های پیغام فوری مانند یاهو مسنجر یا ویندوز لایو مسنجر
• از طریق پیام‌های کوتاه تبلیغاتی بر روی تلفن همراه شما
این حملات شکل‌هایی نظیر درخواست اطلاعات از سوی بانکی قلابی، اعلام برنده‌ شدن شما در قرعه‌کشی و یا پیغامی از طرف شبکه‌‌های اجتماعی به خود می‌گیرند.
آنها به معنای واقعی کلمه میلیونها ای - میل جعلی را پست می کنند به امید اینکه در نهایت تعداد اندکی به آنها پاسخ داده و اطلاعات خود را در اختیارشان قرار دهند
ایمیل‌های فیشینگ معمولاً دارای لوگوها و تیترهای رسمی از بانک‌ها یا موسسات مالی معتبر هستند و حاوی درخواست ارائه اطلاعات شخصی و حساس هستند.
سازندگان این ایمیل‌ها معمولاً برای رسمی جلوه‌دادن بیشتر فعالیت‌‌های خود، لینکی از سایتی با ظاهری آراسته و رسمی به ایمیل‌های خود اضافه می‌کنند.
برای ایمن کردن خود در برابر حملات فیشینگ بهترین و کامل‌ترین راه، استفاده از ویروس‌یاب‌ها و برنامه‌های امنیتی به روز است.
بعضی از ایمیل‌های فیشینگ حاوی فایل‌ها و برنامه‌های مخرب نیز هستند به همین دلیل یکی از بهترین راه‌ها برای مقابله با آن‌ها به روز سازی نرم‌افزارهای امنیتی است.
چگونه فیشینگ را متوقف کنیم؟
ممکن است گیرنده چنین ایمیلی در نگاه اول متوجه نشود که این نامه از طرف شرکتی که با او کار می کند نیست و اصلا هیچ پشتوانه قانونی ندارد. بخش فرستنده یا from در این ایمیل می تواند حاوی آدرس واقعی شرکت یا کمپانی مورد اشاره باشد و لینک موجود هم ظاهرا قرار است کاربر را به وب سایت قانونی و رسمی شرکت رهنمون شود، اما در واقع کاربر به یک سایت جعلی راهنمایی می شود.
ظاهر یک ایمیل برای فیشینگ می تواند بسیار فریبنده باشد، اما مهم این است که این نامه ها هرگز از طرف شخص یا جایی که ادعا می کند فرستاده نشده است.

mch2008

 

 چنین ایمیل هایی دارای مشخصات مشترکی هستند:

۱ ـ آدرس موجود در قسمت مربوط به فرستنده یا فرم ظاهرا از طرف کمپانی قانونی است. مهم این است که بدانیم تغییر دادن اطلاعات این قسمت کار بسیار ساده ای است.
۲ ـ این ایمیل ها معمولا شامل نشانه یا تصاویری هستند که از وب سایت کمپانی اصلی برداشته شده اند.
۳ ـ ایمیل دارای یک لینک قابل کلیک شدن است که با توضیحی همراه است که برای معتبر ساختن تمدید اعتبار خود باید آن را کلیک کنید. شما به محض انتخاب کردن این لینک می توانید در گوشه چپ صفحه آدرسی را مشاهده کنید که در اصل آدرس واقعی وب سایتی است که در صورت کلیک کردن به آن خواهید رفت. توجه کنید که این لینک به آدرس قانونی ای که شما انتظار دارید منتهی نمی شود.
چه کسی در پشت فیشینگ است و چرا افرادی که در پس پرده فیشینگ هستند متخصصین جعل اینترنتی هستند. آنها به معنای واقعی کلمه میلیونها ایمیل جعلی را پست می کنند به امید اینکه در نهایت تعداد اندکی به آنها پاسخ داده و اطلاعات خود را در اختیارشان قرار دهند.

سه شنبه بیست و نهم 11 1387

 

 

 

اونی که این جوری بود اون جوری شد

 - یادم هست یک نفر بعد از رمان پر فرو شش، یک کتاب شعر پر فروش هم نوشت. در مقدمه اش نوشته بود" این کتابی است پر از تشبیه ها و استعاره هایی که پرده از اسرار مگو بر می دارند." و توی کتاب نوشته بود:
ماه
کوسه
نقطه ها را بنگر
- یادم هست که یک نفر یک کتاب خریده بود رنگ کراواتش، یک نفر دیگر بهش می خندید. پرسیدم چرا می خندی؟ " گفت: "
عقل ندارد. کراواتش را رنگ کتابش می خرید ساده تر بود که."
- یادم هست یک نفر آمده بود پی " آدم یک دقیقه ای " گفتم نکرد.
- یادم هست یک نفر کتاب هاش را حراج کرد که مبل بخرد، نتوانست.
- یادم هست یک نفر کتاب آشپزی چاپ کرده بود فرو شش خوب نبود. بردندش پیش یک کارشناس. گفت " پس عکس آشپزهاش کو؟"
- یادم هست یک نفر دنبال " کنت مونت کریستو" آمده بود. دادمش، گفت " این نه. اون که من دیدم یه هوا بزرگ تر بود."
- یادم هست یک نفر می خواست کتاب سنگین بخواند " لغت نامه دهخدا " خرید.
- یادم هست یک نفر دیگر می خواست کتاب سنگین بخواند آمده بود پی " هالتر و پرس سینه."
- یادم هست یک نفر آمده بود دنبال کلیات گلستان سعدی.
- یادم هست یک نفر توی مقدمه کتابش نوشته بود که برده بوده کتاب قبلیش را بفروشد، گذاشته بودند توی ترازو.
- یادم
هست یک نفر از کتاب میلیونر شد. قبلش اما میلیاردر بود.
- یادم هست یک نفر آس و پاس بود، از نوشتن و چاپ کردن کتاب " چه گونه میلیونر بشویم" میلیاردر شد.
- یادم هست یک نفر کارگردان بود، پرسید ازم "کتاب دوبله نشده ندارید؟ " بعد که دید نمی فهمم چه می گوید گفت " زبان اصلی منظورمه."
- یادم هست یک نفر کتاب نوشته بود، فروش نمی رفت. می پرسید" دادگاه مادگاه آشنا نداری؟ "
- یادم هست یک نفر می پرسید " این راسته بوک شاپ نداره ؟ همش کتاب فروشیه؟"
- یادم هست یک نفر فقط کتاب جلد سفید می خرید، ما هم جلد سفید می چسباندیم به کتاب ها.
- یادم هست یک نفر آمده بود " کج و کوله در متروی لندن" می خواست، آخر معلوم شد منظورش " گوژپشت نوتردام " بوده.
- یادم هست یک نفر آمده بود یک کتاب خوب اخلاقی می خواست. پرسیدم چه جورکتابی؟ گفت می خوام بدم به دوستم اینقدر برام لنگ نگیره.
- یادم هست یک نفر " سه قطره خون " ساعد هدایتی را می خواست.
- یادم هست یک نفر می پرسید " شما که تو کار کتابی یه راهنمای کن این پسر من می خواد هنرپیشه بشه چی کار کنه. استعدادش هم خوبه ها. چشاش سبز رگه داره."

- یادم هست یک نفر " فریاد زنان در اعماق قرون و اعصار" می خواست ، سه هزار جلد. گفتم " برای چی؟ " گفت " می سوز و نمیشون. سه هزار نفر مثل خودم رو نجات می دم."
- یادم هست یک نفر آمده بود با کشکول و تبرزین و اینجور چیزها کتاب " زن خوب فرمان بر پارسا" می خواست.
- یادم هست یک نفر آمده بود می پرسید " ببخشید، کتاب من امروز چند نسخه فروش رفته؟ "
- یادم هست یک نفر آمده بود کارت اینترنت می خواست گفتم نداریم. گفت " خوب درش رو ببندین دیگه."
- یادم هست یک نفر کتاب آشپزی نوشته بود، خیلی هم پرفروش. این جوری که" مواد لازم: هر چه دوست دارید. دستور پخت: مواد لازم را بریزید توی قابلمه و درش را بگذارید.
- یادم هست یک نفر یک روز که جلوی دانشگاه بزن بزن بود، آمد تو و نفس زنان پرسید " ببخشید آقا! چهار راه بعدی از کدوم طرف می رن ؟" شنیده بود کتک خورها رفته اند چهار راه بعدی.
- یادم هست یک نفر آمده بود و زندگی " این یارو ریشوئه که تو تبلیغ سن ایچ می گه" رو می خواست. یک جلد چه گوارا دادم دستش .
یادم هست یک نفر پرسید " به من بگو چرا" دارید؟ شاگرد تازه کارم گفت " به خودمون مربوطه که چرا داریم."


دسته ها : ادب و هنر
سه شنبه بیست و نهم 11 1387

با تشکر از نظرات دوستان ↔از این پس نظرات در قالب با شعر و  پیام و مطالب و اخبار در وبلاگ با نام خودشان نمایش داده میشود یعنی شما میتوانید با ارسال نظرات خود  در وبلاگ مطلبی ارسال شده در دسته ی  مطالب دوستان ببینید  

اگر دورمزدیدارت دلیل بی وفایی نیست          وفا آن است که نامت رو همیشه زیر لب دارم

 اگر تمام شب برا ی از دست دادن خورشید گریه کنی لذت دیدن ستاره ها را هم از دست خواهی داد.
فرقی نمی کند گودال آب کوچکی باشی یا دریای بیکران… زلال که باشی، آسمان در توست.


شنبه بیست و ششم 11 1387
 
لبخند بزن بدون انتظار پاسخی از دنیا و بدان که روزی آنقدر شرمنده میشود که به جای پاسخ لبخند با تمام سازهایت می رقصد...
  
این گوسفند را برای تو قربانی کردم تا همیشه سالم باشی

             @@

                  @@@@@
 

         @@@@@      .  .    @  

  @@@@@@        ○     @

  @@@@@@@@@  

  @@@@@@
 

  ¶¶ ¶¶

نظر یادتون نره .......
 
 
دسته ها : پیامک باحال
يکشنبه بیستم 11 1387

الکتاب 

«شَهِدَ اللّه‏ُ أنَّهُ لا إلهَ إلاّ هُوَ و المَلائِکَةُ و اُولُوا العِلمِ قائِمًا بِالقِسطِ لا إلهَ إلاّ هُوَ العَزیزُ الحَکیمُ 1 » «و یَرَى الَّذینَ اُوتُوا العِلمَ الَّذی اُنزِلَ إلَیکَ مِن رَبِّکَ هُوَ الحَقَّ و یَهدی إلى صِراطِ العَزیزِ الحَمیدِ 2 » «و لِیَعلَمَ الَّذینَ اُوتُوا العِلمَ أنَّهُ الحَقُّ مِن رَبِّکَ فَیُؤمِنوا بِهِ فَتُخبِتَ لَهُ قُلوبُهُم و إنَّ اللّه‏َ لَهادِ الَّذینَ آمَنوا إلى صِراطٍ مُستَقیمٍ 3 » «إنَّما یَخشَى اللّه‏َ مِن عِبادِهِ العُلَماءُ 4 » 

الحدیث  .1 رسول اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله : العِلمُ عِلمانِ : عِلمٌ فِی القَلبِ فَذاکَ العِلمُ النّافِعُ ، وعِلمٌ عَلَى اللِّسانِ فَتِلکَ حُجَّةُ اللّه‏ِ عَلى عِبادِهِ 5 .2. عنه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله : العِلمُ نورٌ وضیاءٌ یَقذِفُهُ اللّه‏ُ فی قُلوبِ أولِیائِهِ، ونَطَقَ بِهِ عَلى لِسانِهِم 


دسته ها : حدیث
جمعه هجدهم 11 1387

خدای اطلسی ها با تو باشد، پناه بی کسی ها با تو باشد، تمام لحظه های خوب یک عمر به جز دلواپسی ها با تو باشد.می دونستی یادت از خودت مهربونتره! آخه وقتی نیستی یادت یه لحظه هم تنهام نمیذاره!

دسته ها : پیامک باحال
جمعه هجدهم 11 1387
زندگانی فرح دیبا همسر سوم محمدرضا پهلوی که بی شباهت به زندگانی سیندرلا قهرمان داستانی والت دیسنی نبود در 22 مهر ماه 1317ش در بیمارستان آمریکاییان تهران آغاز شد. پدرش سهراب دیبا از خانواده های بزرگ آذربایجان و مادرش فریده قطبی از خاندانهای قدیمی گیلان بود. در 9 سالگی پدر خود را از دست داد و تحت قیمومت دایی خود محمدعلی قطبی قرار گرفت. وی تحصیلات خود را در مدرسه ژاندارک ادامه داد و پس از اخذ دیپلم به دنبال پسردایی خود رضا قطبی به فرانسه رفت تا در رشته معماری مشغول به تحصیل گردد. در همانجا بود که با شاه آشنا شد و مورد توجه قرار گرفت. جهانگیر تفضلی سرپرست دانشجویان ایران در فرانسه درباره این برخورد می گوید: 
پس از آنکه ثریا از شاه جدا شد، شاه درصدد برآمد که دختری ایرانی را به همسری برگزیند. در مدتی که من سرپرستی دانشجویان را در اروپا داشتم هر سفری که شاه به اروپا می آمد در هر کشوری که دانشجویان ایرانی بودند، عده ای از دانشجویان به دیدن شاه می آمدند و به وسیله سرپرست آن کشور آنان را به شاه معرفی می کردم. 
در همین سفر هنگامی که شاه به پاریس آمد، عده ای از دانشجویان که بیشتر دختران بودند به سفارت آمدند. چند نفر از دانشجویان را که مانند انوشیروان پویان از دانشجویان برجسته بودند، خودم به شاه معرفی کردم، عده ای دور شاه را گرفته بودند... در کنار این جمع فرح دیبا را دیدم که با یکی از دوستان خود که گمان می کنم از ارامنه بود به دیوار تکیه داده بودند و از دور به دایره ای از دانشجویان که دور شاه را گرفته بودند تماشا می کردند. من فرح دیبا را به شاه معرفی کردم، بدون اینکه کوچکترین نظری داشته باشم که مورد پسند شاه واقع شود، چنانکه نشد. من او را از این جهت معرفی کردم که محصل خوبی بود و زبان فرانسوی را خوب می دانست و بسیار خوب حرف می زد. حتی از خود شاه که در سویس هم تحصیل کرده بود، به نظر من بهتر فرانسوی سخن می گفت. زیرا از کودکی در مدرسه ژاندارک تحصیل کرده بود. 
در این دیدار شاه فقط چند ثانیه با فرح صحبت کرد و تنها ازاو پرسید: چند سال دارید؟ چند وقت است که در پاریس هستید و در چه رشته ای تحصیل می کنید؟ بعد با فشار دانشجویان، فرح ناگزیر کنار ایستاد و دیگر مورد توجه شاه قرار نگرفت. 
اما کمبود مالی و فشار اقتصادی فرح دیبا را وادار نمود تا جهت ادامه تحصیل از مراکز خیریه موجود در فرانسه کمک بگیرد. جهانگیر تفضلی در جای دیگر از خاطرات خود می گوید: 
روزی دربان هتل ژرژ پنجم که من در یکی از آپارتمانهای آن در آن وقت زندگی می کردم گفت: خانم هِلو می خواهند با شما ملاقات کنند. اتفاقاً من بیمار بودم. پس از چند دقیقه آماده شدم و به سالن پذیرایی آمدم. خانم هِلو که در آن وقت رئیس سازمان همکاریهای فرهنگی فرانسه و ایران بود همراه دختری آمده بود که همین فرح دیبا بود. طبعاً فرانسه صحبت می کردیم، مادام هِلو گفت برای این آمده ایم که شما هزینه تحصیلی یا اقلاً کمک هزینه به این مادمازل که این قدر خوب فرانسه می داند، بدهید. من از سوابق تحصیلی وی از خودش پرسش کردم. پس از چند دقیقه فرح دیبا کارتی به من داد که از ارتشبد هدایت رئیس ستاد ارتش بود. این افسر با من آشنایی آمیخته به دوستی هم داشت و مورد احترام من نیز بود. در این کارت مطالبی ارتشبد نوشته بود که حامل این کارت، دانشجوی برجسته ای است و از خانواده محترم دیبا است. پدر وی از افسران بسیار گرامی ارتش بوده است که متأسفانه درگذشته است و شما اگر ممکن است به وی در تحصیل کمک کنید.! 
من گفتم: با کمال تأسف نمی توانم چنین کمکی بکنم و اگر راهی پیدا کردم به وسیله مادام هِلو به شما خبر خواهیم داد. 
بدین ترتیب فرح دیبا پس از ناامید شدن از فرانسه به ایران آمد تا از طریق بستگان خود بورس تحصیلی کسب کند. در این زمان شهناز پهلوی و اردشیر زاهدی همسر او، بودجه ای در اختیار داشتند که به دانشجویان خوبی که هزینه تحصیل خود را نداشتند کمک می کردند. فرح دیبا که از این مسئله اطلاع داشت در زمان گذران تعطیلات تابستان در تهران با معرفی عمویش اسفندیار دیبا که در آن هنگام کارمند دربار بود برای دریافت کمک هزینه تحصیلی به اردشیر زاهدی مراجعه کرد. نحوه برخورد و تیزهوشی در پاسخگویی به سؤالات اردشیر زاهدی باعث شد که بلافاصله به شهناز دختر شاه معرفی شود و به دنبال چند جلسه ملاقات خصوصی باا و جهت ازدواج با شاه کاندیدا گردد. بدیهی است انتخاب فرح دیبا برای ازدواج با مردی همسن پدرش، امری سیاسی بود. در آن زمان خاندان پهلوی درصدد بود تا وجهه منفور خود را که به ویژه پس از کودتای 28 مرداد 1332ش ایجاد شده بود ترمیم کند و روشنفکران و جوانان کشور را به دور خود یا محوری وابسته گرد آورد تا از این طریق از خطرات ناشی از ایجاد گروههای مخالف برحذر بماند. از سوی دیگر تمایلات چپی فرح دیبا که در دوران دانشجویی وی وجود داشت می توانست پاره ای از فعالیتهای گروههای چپی در بین جوانان را خنثی کند و تظاهرات روشنفکرانه خاندان پهلوی را به اوج خود برساند از سوی دیگر فرهنگ خانوادگی فرح دیبا با فرهنگ خانوادگی خاندان پهلوی مطابقت داشت و می توانستند در کنار یکدیگر دوام آورند. 
مجموعه این عوامل باعث شد که شهناز پهلوی به دیدار پدر بشتابد و به او خبر یافتن یک کاندیدای مناسب جهت ازدواج را دهد. شاه در خاطرات خود در این باره می گوید: « داماد من مدتی بود که به امور دانشجویان ایرانی که در کشورهای بیگانه مشغول تحصیلات عالیه بودند، علاقه نشان می داد. در ضمن همین ایام با دوشیزه فرح دیبا که بیست و یکسال بیشتر نداشت و برای مشورت در امور تحصیلی خود در فرانسه به وی مراجعه کرده بود آشنا شده بود... دوشیزه فرح برای گذراندن تعطیلات تابستانی خود در سال 1338 به تهران آمد. در این موقع داماد و دخترم با وی آشنا شده و برای صرف شام از او دعوتی به عمل آوردند. معلوم شد که دختر من و دوشیزه فرح دارای دوستان مشترکند و در بسیاری از امور با یکدیگر توافق روحی دارند. بار دیگر از دوشیزه فرح دعوت به عمل آمد. دخترم شهناز ترتیبی فراهم ساخت که من نیز در آن میهمانی شرکت کنم.... یک هفته بعد از این بدو پیشنهاد ازدواج دادم». بدیهی است درخواست ازدواج از جانب سلطان یک کشور برای فرح دیبا که دختری معمولی بود امری خارق العاده به حساب می آمد. به ویژه آنکه فرح دیبا سالها بود که با مشکلات مالی دست به گریبان بود و در دل آرزوی رهایی از آن وضع را می پرورانید. فرح خود در این مورد می گوید: 
« ازدواج با مردی که من و دوستانم به او احترام فراوان داشتیم و بارها در مسیرش ایستاده و پرچمها را تکان داده و فریاد شادی کشیده بودیم امری غیرمنتظره بود. ناگهان می بایست او را چون یک انسان معمولی و شوهر خویش ببینم و هم به او به عنوان پادشاهی مقتدر نظر کنم. این کار نوعی دل به دریا زدن بود». 
چند ماه بعد در 29 آذر 1338 فرح دیبا در کاخ گلستان طی مراسم باشکوهی به عقد شاه درآمد و به کاخ سلطنتی قدم نهاد تا شانس خود را برای ارتقا به مقام ملکه پهلوی بیازماید.


جمعه هجدهم 11 1387
سعید تائب(1) 

* مؤلفه هاى قدرت برون مرزى ایران در دهه چهل و پنجاه شمسى، با کدام عناوین قابل توضیح است و اصولا جایگاه ایران در نظام دوقطبى را چگونه باید بررسى نمود؟ طبعاً این بررسى مدخلى در جهت شناسایى زمینه هاى بین المللى پیروزى انقلاب اسلامى خواهد بود. 
* درباره مؤلفه هاى قدرت برون مرزى ایران، به عنوان یک کشور یا حکومت، باید ابتدا ایران را به مثابه جزئى از نظام بین الملل در نظر گرفت و سپس مؤلفه هاى قدرت در آن نظام را مورد ارزیابى قرار داد. درک چگونگى شکل گیرى این نظام، در درک وضعیت ایران پس از جنگ جهانى دوم و در دهه هاى چهل و پنجاه شمسى بسیار مهم است. در نظام دو قطبى بعد از جنگ جهانى دوم، امریکا و شوروى رهبران دو قطب گردیدند و سیاست ها و خواسته هاى خود را بر دیگر کشورها تحمیل نمودند. پیروزى و موفقیت این دو کشور، خصوصاً امریکا معلول اشتباهات و کاستى هاى استراتژیک (راهبردى) انگلستان و دیگر کشورهاى اروپایى و حتى شوروى بود. بررسى وضعیت اقتصاد سیاسى جهان در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم نشان مى دهد که انگلستان در رهبرى جهان سرمایه دارى دچار یک اشتباه استراتژیک مى شود. در واقع، درک نادرست دولتمردان و صاحبان قدرت سیاسى و اقتصادى جهان در آن زمان، در این بود که توسعه و رشد روابط تولید اقتصادى کشورهاى صنعتى را در تعارض با رشد روابط صنعتى و سرمایه دارى در کشورهاى دیگر مى دیدند. آن ها، خصوصاً انگلستان، به دیگر کشورهاى جهان ـ که بعدها جهانسوم نامیده شدند ـ تنها به مثابه تأمین کنندگان مواد خام، نیروى کار ارزان و بازارهاى محدود مصرفى مى نگریستند. آن ها بخوبى ماهیت سیستم سرمایه دارى را، که بر اساس رشد و توسعه تفوق ناپذیر استوار بود، تشخیص ندادند; در رشد سیستم سرمایه دارى، مرزهاى سیاسى مانعى اساسى محسوب نمى شوند و به همین دلیل، چنانچه سرمایه دارى در بخشى از جهان رشد کند، ادامه حیات آن در گرو رشد و توسعه روابط سرمایه دارى در دیگر نقاط جهان است. جالب اینجاست که نظریه پردازان مارکسیست از دیدگاه تئوریک به این واقعیت پى برده بودند، اما لنین از لحاظ عملى دچار اشتباه مى شود. در واقع دلیل سقوط امپراتورى بریتانیا را در تنگ نظرى و محدود اندیشى دولتمردان آن کشور و خوددارى از توسعه روابط تولید اقتصادى سرمایه دارى در نقاط دیگر جهان باید جستجو کرد. به بیان دیگر، در عین این که سرمایه دارى غربى در این دوره به بسط و توسعه حوزه هاى منافع خود مى اندیشید، به کشورهاى غیر صنعتى به مثابه حاشیه کارپذیرِ بلوک سرمایه دارى مى نگریست. 
* یعنى همان مسئله اى که لنین به آن مى گوید: امپریالیسم، آخرین مرحله سرمایه دارى!. 
* ولى اشتباهى که لنین مرتکب گردید این بود که امکان و گسترش دامنه و وسعت سرمایه دارى را به خوبى تشخیص نداد. آن ها، در آن زمان، نمى دانستند که تا کى و تا کجا سرمایه دارى مى تواند گسترش پیدا کند. به همین خاطر امیدوار بودند که با انقلابى که در داخل کشورشان صورت گرفته و بعد، گسستن دیگر حلقه هاى ضعیف سرمایه دارى در نقاط دیگر، جهان به سوسیالیسم روى مى آورد و سرمایه دارى به «زباله دانى تاریخ» خواهد پیوست. آن ها بدرستى نمى دانستند که چگونه باید جلو پیشرفت سرمایه دارى را بگیرند. اشتباه لنین، در واقع عدول او از تئورى هاى اولیه مارکسیسم بود. این نظریه ها باور دارند که گسترش سیستم سرمایه دارى یک جبر تاریخى است و لنین عملا، از این باور اولیه مارکسیست ها عدول کرد. این جبر تاریخى بدان معناست که هیچ نظامى نمى تواند ساقط شود، مگر این که به رشد نهایى خود (کیفى و کمى) رسیده باشد. لنین رشد نهایى سرمایه دارى را در اوایل قرن بیستم اشتباه تشخیص داده بود. 

یکى از رازهاى موفقیت آمریکاییان، پس از جنگ جهانى دوم، کشف استراتژى لازم براى گسترش همه جانبه سرمایه دارى بود. همراه با این گسترش، امریکا حاکمیت خودش را در صحنه جهانى در میدان هاى جدیدى به اجرا گذاشت. تفاوت اصولى بین امریکا و انگلستان در همین نکته بود; سرمایه دارى امریکا توسعه اقتصاد و صنعت خود را در گرو توسعه سرمایه دارى جهانى مى دید. یعنى تا زمانى که سرمایه دارى در صحنه جهانى توسعه پیدا نکند، امریکا نیز توانمندى هایش محدود خواهد ماند; همانند سرنوشتى که بر سر انگلستان در قرن نوزدهم آمد. امریکا از این زاویه به موضوع مى نگریست. اما تفاوت دیگرى هم بین امریکا و انگلستان وجود داشت; انگلستان مى خواست از امکانات جهانى یعنى مواد اولیه ارزان، نیروى کار ارزان و نهایتاً بازارهاى وسیع، براى گسترش اقتصاد خود استفاده کند. و البته این بهرهورى را در یک ساختار سرمایه دارى نمى خواست (یعنى همان شیوه استعمار کهنه را دنبال مى کرد)، ولى امریکاییان نظر دیگرى داشتند. 
امریکاییان معتقد بودند که تداوم سرمایه دارى در کشورشان صرفاً از طریق استفاده از مواد اولیه، نیروى کار ارزان و بازار، میسر نمى گردد; مواد اولیه و نیروى کار در یک فرآیند کار سرمایه دارى، توسعه پذیر است و در غیر این صورت به برخى از محدودیت ها خواهد رسید. یعنى این عناصر اقتصادى در قالب روابط مبتنى بر سرمایه دارى قادر به گسترش مى باشند و این بدان معناست که تا زمانى که منابع اولیه، نیروى کار و بازار مصرفى، در فضا و روابط سرمایه دارى قرار نگیرند منابعى محدود هستند و اجازه توسعه کل اقتصاد را نمى دهند. به همین دلیل، قبل از جنگ جهانى دوم، به این نظریه رسیدند که به جاى توسعه نفوذ و قدرت سرمایه داران در جهان، باید «روابط سرمایه دارى» در سراسر جهان گسترش پیدا کند. به همین جهت، بعد از جنگ جهانى دوم، نظام و روابط تولیدى سوسیالیستى را، تنها مانع بر سر راه توسعه سرمایه دارى مى دیدند. از این رو، آن ها در کنار مهار فیزیکى و امنیتى شوروى (که محور سیاست خارجى امریکا بعد از جنگ جهانى دوم بود) مهار سیستماتیک دیگرى را نیز مدنظر داشتند; مهار توسعه روابط تولیدى سوسیالیستى. در نتیجه، با موفقیت در این مهار است که سرمایه دارى در جهان، روبه توسعه و گسترش مى گذارد. اگر به نقشه جهان در روز بعد از خاتمه جنگ جهانى دوم بنگریم، مى بینیم که روابط اقتصادى سرمایه دارى فقط در آمریکاى شمالى، اروپا و چند جزیره، مثل ژاپن، استرالیا و زلاندنو، حاکم است. از این زمان، هدف امریکا گسترش جهانى سرمایه دارى، یا به عبارت دیگر، سرمایه دارى از نوع امریکایى است. از طریق این گسترش است که امریکا مى تواند حاکمیت سیاسى خودش را بر جهان تحمیل کند. به عبارت دیگر، تبدیل سلطه سیاسى (ناشى از پیروزى جنگ) به سلطه اقتصادى، و نهایتاً باز هم افزایش سلطه سیاسى، از اهداف اصلى امریکاییان در تمام دهه هاى بعد از جنگ جهانى دوم است. 
در آن زمان، وقتى که امریکاییان به جهان مى نگریستند، مى دیدند که خارج از اروپا، امریکاى شمالى و آن چند جزیره، تنها چند کشور دیگر آمادگى گذار به مرحله سرمایه دارى را دارند; البته همان سرمایه دارى اى که ما آن را سرمایه دارى وابسته مى نامیم. ایران به لحاظ شرایط خاص اقتصادى، سیاسى و جغرافیایى اش یکى از بهترین کشورهاى غیر سرمایه دارى براى پذیرش این استراتژى امریکا در صحنه جهان بود. ایران داراى ویژگى هاى خاصى براى امریکاییان بود; این کشور نه تنها یکى از حلقه هاى ضرورى براى مهار فیزیکى و نظامى توسعه شوروى به حساب مى آمد، بلکه به دلیل تأخیر و توقف یکصد ساله و نیز در عین حال، دارا بودن شرایط اولیه توسعه اقتصادى، یکى از بهترین کشورهاى جهان سوم بود که مى توانست سرمایه دارى را در کشور خود توسعه بدهد. بنابراین، وظیفه امریکا و یا منافع ملى آمریکا، از دید سرمایه داران آن کشور، در قبال ایران این بود که از یک طرف، با اجراى مهار نظامى ـ امنیتى شوروى در ایران، توسعه سیاسى ـ نظامى شوروى را محدود سازد، و از طرف دیگر، با توسعه روابط سرمایه دارى در ایران، توسعه روابط سوسیالیستى را در کشورهاى جنوبى شوروى مهار نماید. این دو مهار، منجر به توسعه سلطه اقتصادى و سیاسى امریکا در ایران و دیگر کشورهاى منطقه نیز مى شد. در بخش نظامى، پیمان بغداد ـ و بعد سنتو ـ و افزایش توانمندى هاى نظامى ایران عهده دار مهار نظامى ـ امنیتى شوروى بود. در بخش اقتصادى و سیاسى نیز توسعه سرمایه دارى امریکا در ایران، به صورت یک سرمایه دارى وابسته، مبناى استراتژى آن کشور گردید. بنابراین در دو دهه چهل و پنجاه، ایران داراى شاخص هاى بسیار ویژه اى در تعریف منافع امریکا و طبیعتاً محاسبات جهانى بود و به یکى از مهم ترین نقاط رقابت و برخورد دو نظام اقتصادى ـ سیاسى و دو قطب ایدئولوژیک و امنیتى تبدیل گردید. 
* این که امریکا به این نظریه مى رسد که روابط سرمایه دارى را گسترش بدهد، آیا صرفاً برداشت حضرت عالى است یا شواهد مستندى هم براى آن موجود است؟. 
* اگر اتفاقات و تصمیم گیرى هایى را که منجر به اجراى «انقلاب سفید» شد مورد تحلیل قرار بدهیم، مى توان به نتیجه بالا رسید. به طور مشخص، تمام آن سیاست هاى مورد تائید و تشویق، اگر نگوییم دستور، دست کم همسو با منافع امریکا بود انقلاب سفید دقیقاً در راستاى گسترش روابط سرمایه دارى طراحى شد و به اجرا در آمد. 
* این برداشت هم وجود داشت که ما مى خواهیم با اجراى این برنامه ها از گسترش . 
حوزه کمونیسم جلوگیرى کنیم و آسیب پذیرى کشورهاى همجوار با آن را کاهش دهیم. یعنى از غلطیدن این کشورها به دامن کمونیسم جلوگیرى بکنیم تا این که روابط سرمایه دارى را گسترش بدهیم.


دسته ها : انقلاب اسلامی
جمعه هجدهم 11 1387
X