چه واژه ی گنگی چه حسرتی
ناشی از حماقت،تنهایی
نمی دانم
بی اعتمادی شاید
فرقی نمی کند حداقل برای من
منی که مرگ بی صدایی داشتم
مرگی با میل و رغبت
کمی با من باش و بیندیش
مرده با چشم بی فروغ دنیا را چگونه خواهد دید؟؟
چه کسی قلب یک مرده را حس خواهد کرد؟
این تپش خاموش
این دل بی مرهم
خوب می دانم کس در گورستان تاریک وسرد
روشنایی و گرما نمی جوید
از مرگ چیزی جز نا بودی
انتظار نمی توان داشت
دنیای من امروز جایگاه مردگان است
دنیای بی خیانت و ظلم
به بیگانه و آشنای درون
می بینید این دنیا سال هاست که دفن شده
دنیای مردگان را دوست دارم
گرچه در این دنیا هر روز انسان ها زنده می شوند