اما وصال یوسف و زلیخا پس از پیموده شدن مسیری طولانی میسر میشود. در واقع یوسف آن گاه حاضر میشود که زلیخا را به همسری خود برگزیند که او دیگر مقام درباری خویش را از دست داده و محنتزده و پیر گشته است و مهمتر از همه، دست از بتپرستی شسته است. در واقع موقعیت یوسف و زلیخا در همه جای داستان در تقابل با یکدیگر قرار میگیرد، از جمله آن گاه که زلیخا ـ در مقطعی از زمان ـ با قدرت کامل در برابر یوسف قد علم کرده بود؛ یوسف (ع) در برابر او در تنگنا قرار گرفته بود. اما در پایان داستان که یوسف در اوج عزت و شکوه زندگی میکند، زلیخا به حضیض خواری کشانده میشود. با وجود چنین تضادهایی، داستان از توازن و تناسب برخوردار میشود. چرا که «تناسب یا ارتباط بین دو چیز، به دو وسیله آشکار میشود. یکی از نظر تضاد و اختلاف آنها با یکدیگر و دیگر از جهت هماهنگی آنهاست. با این کیفیت که دو چیز که با هم مربوط میشوند یا برخلاف یکدیگر و یا به معیت هم کار میکنند.»اما ازدواج کردن یوسف زیبارو با زلیخای محنتزده و پیرگشته در دو منظومه «جامی» و «خاوری» به وسیله دعا کردن یوسف بر زلیخا قابل حل میشود. آن چنان که روزی زلیخا بر سر راه یوسف قرار میگیرد و از او حاجات خویش را میطلبد:
بگفتش که ای مهین بانوی یوسف |
به نیرویت قوی بازوی یوسف |
به ما یحتاج خود ز اسباب شاهی |
بگو تا بخشمت چندان که خواهی |
زلیخا گفت: زیر سقف مینا |
نخستم دیده باید کرد بینا |
... شود زایل ز جسمم ناتوانی |
درآید بر تنم حسن و جوانی |
شود قامت به رعنایی چو سروم |
به سروت آشیان بندد تذروم |
... اجابت چهرة دعوت چو آراست |
زلیخا شد به آن صورت که میخواست. |
(خاوری؛ 69؛ ص 346)
بگفتا: حاجت تو چیست امروز؟ |
ضمان حاجت تو کیست امروز؟ |
بگفت: اول جمال است و جوانی |
بدانگونه که خود دیدی و دانی |
دگر چشمی که دیدار تو بینم |
گلی از باغ رخسار تو چینم |
بجنبانید لب، یوسف دعا را |
روان کرد از دو لب آب بقا را |
جمال مردهاش را زندگی داد |
رخش را خلعت فرخندگی داد. |
(جامی؛ 78؛ ص 182)
در منظومه «منسوب به فردوسی» زلیخا پس از آنکه سر راه یوسف قرار میگیرد؛ به امر یوسف به بارگاهش دعوت میشود و در آنجا خود را معرفی میکند و در مورد حوائج خویش به یعقوب چنین میگوید:
یکی آنکه در کفر، نگذاردم |
ز چنگال دیوان برون آردم |
بدارد به اسلام ارزانیام |
ز رنج آورد سوی آسانیام |
دوم آنکه از سر جوانم کند |
بدانسان که بودم، چنانم کند |
سه دیگر که باشم به مهر خدای |
درستی و پاکی تن، من به جای |
چهارم که یوسف بود شوی من |
دلش مهربان و هواجوی من. |
(منسوب به فردوسی؛ 49؛ ص 326)
تاوت اصلی که منظومه «منسوب به فردوسی» در این قسمت با منظومههای «جامی» و «خاوری» دارد؛ این است که در منظومه «منسوب به فردوسی» زلیخا حاجات خویش را از یعقوب طلب میکند. در حالی که در دو اثر دیگر زلیخا از یوسف حاجت و نیاز خود را میجوید. این موضوع را میتوان به آغاز داستان، در این منظومهها پیوند داد. یعنی همانطور که داستان در منظومه «منسوب به فردوسی» با یعقوب و حوادث زندگی او آغاز میشود، در پایان داستان هم این شخصیت حضوری همچنان پایا دارد؛ به گونهای که در رسیدن زلیخا به یوسف او نقش اصلی را دارد. حال آنکه در دو منظومه دیگر داستان با عشق و دلدادگی زلیخا بر یوسف آغاز میشود و در پایان داستان نیز، گره وصال با دست یوسف باز میشود و هیچ گونه واسطهای در این میان نمیگنجد.