پت ! پت ! پت ! پت!
پت ! پت ! پت !
پت ! پت !
درگفتگو با همسرتان، لحن سخن را به جای تحکمی و آمرانه و با واژه های تند وخارج ازنزاکت به آهنگ ملایم و لحن پیشنهادی با واژها وجمله های لطیف و محترمانه تغییر دهید. زیرا سخن گفتن به صورت دستوری و آمرانه به غرور همسرتان لطمه وارد می کند واثرات منفی ویرانگری به بار می آورد.
انتقاد سازنده به جای انتقاد مخرب :
سعی کنید در زندگی مشترک نسبت به برخی از رفتارها و عیوب احتمالی همسرتان به جای انتقادهای مخرب، انتقادهای سازنده داشته باشید، زیرا همزمان با تکرار انتقاد مخرب در خانواده ، روابط محبت آمیز جای خود را به ستیزه جویی و تلخکامی داده و روابط سالم و دوستانه به خصومت و دشمنی تبدیل می شود. انتقاد اگر به جای خود و با روش صحیح و مناسب انجام گیرد، یک شیوه تربیتی کار آمد و مؤثر خواهد بود .
راز داری دربرابر افشاگری
یکی از مهمترین عواملی که به نگهداری چارچوب حریم خانوادگی لطمه می زند و تعادل آن را درهم می ریزد ، بازگو کردن اسرار و رازهای درون خانواده نزد دیگران است. ضروری است زن و شوهر در جهت حفظ حرمت ها و احترامات، اسرار یکدیگر را نزد دیگران فاش نکنند و آن را امانتی از جانب یکدیگر نزد خودشان تلقی نمایند.
ارزش کارها
هرگز تصور نکنید که کار بیرون از منزل با ارزش و کار درون منزل بی ارزش است. ارزش کار را محیط آن تعیین نمی کند ، بلکه انگیزه های انسانی و اخلاقی ، تلاش و مجاهدت ،عشق و ایثار و نتیجه عمل انسان است که بدان کار ارزش می دهد. بنابراین بهتر است به همسرتان بگویید که کار او در منزل برایتان فوق العاده با ارزش و مهم است. در این صورت خانه شما تبدیل به یک گلستان مملو از گلهای صمیمیت ، شادی ، نشاط ، عشق ، امید . پویایی ، سازندگی ، خوشبختی و سعادت خواهد شد.
پرهیز از خودکم بینی :
از احساس یاس، افسردگی و بی اعتمادی نسبت به خودتان فاصله بگیرید. می توان با بهتر زندگی کردن و برخورد مثبت و عقلانی ،از رنجهای زیاد و استرس های روانی کاست. مطمئن باشید اگر بخواهید می توانید و هیچ یک از خواسته های منطقی و آرمانهای خوب و مثبت، دور از دسترس نخواهد بود.
بدرقه و استقبال از همسر :
زن و شوهر به خوبی می دانند که شریک زندگی شان همیشه به محبت صادقانه نیاز دارد و خریدار نگاه های پر از عشق و امید است . از این رو همواره خصوصاً هنگام خروج ازمنزل ، با چشمان پرمهر و نگاههای پر جاذبه ، امواجی از محبت و دوستی را به دل و جان همسر خود روانه می کنند، چه زیباست هنگام بیرون رفتن شوهر از خانه، زن چند قدمی پشت سر وی حرکت نماید و او را تا در منزل بدرقه کند
پسر کوچک آرام به اتاقش رفت و در را بست.مرد نشست و باز هم عصبانی تر شد.بعد از حدود یک ساعت مرد آرامتر شد و فکر کرد که شاید با پسر کوچکش خیلی خشن رفتار کرده است. شاید واقعا او به 10 دلار برای خرید چیزی نیاز داشته است. بخصوص اینکه خیلی کم پیش می آمد پسرک از پدرش پول درخواست کند.مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز کرد.خواب هستی پسرم؟نه پدر بیدارم.من فکر کردم با تو خشن رفتار کرده ام. امروز کارم سخت و طولانی بود و ناراحتی هایم را سر تو خالی کردم. بیا این هم 10 دلاری که خواسته بودی. پسر کوچولو نشست خندید و فریاد زد : « متشکرم بابا » بعد دستش را زیر بالشش برد و از آن زیر چند اسکناس مچاله بیرون آورد.مرد وقتی دید پسر کوچولو خودش هم پول داشته دوباره عصبانی شد و گفت :« با اینکه خودت پول داشتی چرا دوباره تقاضای پول کردی ؟ »بعد به پدرش گفت : « برای اینکه پولم کافی نبود، ولی الان هست. حالا من 20 دلار دارم. آیا میتوانم یک ساعت از کار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه بیایید؟ چون دوست دارم با شما شام بخورم ...
بادوام ترین خودرو در ایران چیست؟
طی آخرین ارزیابیهای شرکت بازرسی کیفیت و استاندارد ایران و بر اساس آزمون دوامی که این شرکت از چهار مدل خودرو سواری در زمستان سال گذشته به عمل آورد،
ماکسیما بهترین خودرو ارزیابی شد و به همراه پژو405 تولیدی سایت خراسان در سطح کیفی خیلی خوب قرار گرفتند.
به گزارش سایت جهان، بر اساس این ارزیابی که در سه ماهه چهارم سال گذشته به عمل آمده، چهار مدل خودرو سواری تحت آزمون قرار گرفتند که دو مدل از آنها در سطح کیفی خیلی خوب و دو مدل نیز در سطح کیفی حداقل قابل قبول قرار گرفتند.
در این میان ماکسیما بدون داشتن ایراد ایمنی، عملکردی، اساسی و قابل توجه، با کیفیتترین خودرو این دوره بوده است و به همراه پژو405 تولیدی سایت خراسان در سطح کیفی خیلی خوب قرار گرفت.
پژو405 تولیدی سایت خراسان نیز ایرادات ایمنی، عملکردی و اساسی نداشت، ولی دارای سه ایراد قابل توجه بود.
همچنین خودروهای پژو 405 تولیدی سایت تهران ایران خودرو با اکتساب یک ایراد ایمنی، یک ایراد اساسی و سه ایراد قابل توجه و پژو پارس با اکتساب یک ایراد ایمنی، دو ایراد اساسی و چهار ایراد قابل توجه در سطح حداقل قابل قبول قرار گرفتند.
به گزارش ایسنا، بر اساس آزمون دوامی نیز که در پاییز سال گذشته انجام شده بود، خودروهای هیوندا ورنا و ریو بدون داشتن ایرادات ایمنی، عملکردی و اساسی و با اکتساب تنها یک ایراد قابل توجه در سطح خیلی خوب بوده و با کیفیتترین خودروهای دوره محسوب شده بودند.
خودروهای پژو پارس خراسان با داشتن دو ایراد اساسی و یک ایراد قابل توجه و سایپا 141 با داشتن یک ایراد اساسی و پنج ایراد قابل توجه در سطح خوب قرار گرفته بودند.
البته شرکت بازرسی کیفیت و استاندارد ایران خودروی ون نارون را نیز در گروه سواری طبقهبندی کرده بود که این خودرو با اکتساب یک ایراد ایمنی و 12 ایراد قابل توجه در سطح حداقل قابل قبول قرار گرفت.
گفتنی است در این آزمون، خودروها طی 20 هزار کیلومتر تحت آزمون دوام قرار میگیرند.
نرم افزار دیگر که توسط یک فرد سوئدی به نام Olivier Michel طراحی و توسعه داده شده است به نام webots است از مزایای این نرم افزار کم حجم بودن ، سرعت نصب بالا و محیطی تقریبا ساده با آزادی عمل بسیار است که فرد با آشنایی با برنامه نویسی به زبان C یا ++C یا جاوا قادر به اعمال هرگونه تغییری می باشد. همچنین می تواند با نرم افزار matlab ارتباط برقرار کند.
از ویژگی های خوب این نرم افزار دارا بودن تمام سنسورهای لازم برای طراحی ربات است و گرافیک بالا و مثال های متعدد بگونه ای که بیش از 5000 دانشگاه از این نرم افزار برای طراحی ربات استفاده می کنند .
در webots بوسیله محیط گرافیکی تک تک المانهای ربات کنار هم مفصل می شوند و هر کدام داری یک مرز مشخص خواهد بود و جرم و ویژگی های مکانیکی مشخص مانند اینرسی یا ضریب جهش الاستیسیته و سایر خواص به طوری که یک محیط کاملا نیوتنی را نخست فرد آماده می کند و سپس در این محیط ربات خود را می سازد و قرار می دهد و شروع به حرکت می کند و نتایج ان را به عینه می بیند . در صورت برخورد ربات با هر شی خارجی که دارای جرم و حجم است به مانند محیط واقعی تصادم صورت می گیرد و هر اتفاقی بسته به نیروها ممکن است بیفتد . لذا رباتی که در این نرم افزار شبیه سازی شود و با موفقیت ماموریتش را انجام بدهد در محیط طبیعی و پس از ساخت هم با همین موفقیت روبرو خواهد شد و webots یک محک بسیار عالی برای ساخت یک ربات است.
تمام الگوریتم حرکت و گریز از مانع ربات بوسیله برنامه نویسی به زبان C نوشته می شود پس از اینکه ربات در محیط توانست بایستد و شروع به حرکت متعادل کند . همه موتورها و محرکها در نهایت بوسیله برنامه کنترل ربات هدایت می شوند و محیط هم در صورت غیر هوا بودن مانند آب در رباتهای زیرآبی باید بوسیله برنامه نویسی به زبان c شبیه سازی شود و ویژگی هایش توضیح داده شود.
از پنجره به بیرون نگاه کردم آسمان ابری بود ، شاخه های خشکیده زمزمه او را می کردن وانتظار او را می کشیدند ، قطره های آب نم نم آسمان را ترک می کردن و به زمین تبعید می شدند . همه چیز این روزها در انتظار می گذشت ، انتظاری که چند ثانیه بیش به ظهور موعودش نمانده بود . اما خورشید کم کم از پشت دیوار ابری بیرون آمد. امروز صبح با طلوع دوباره خورشید تاریکی ها از بین رفت ومی شد فکر کرد که فرصتی مجدد برای زندگی و جبران دیروز هست. آنگاه بود که کائنات لبخند شادی سردادند. آخر چند روزی بود که پشت دیوار ابری نشته بود . خورشید از خود می پرسید که اگر او نباشد آیا کسی دل تنگ او می شود ؟ برای همین دیواری از ابر برای خود ساخت که پشت آن پنهان شود ، خورشید فکر می کرد که دیگر برای کائنات عادی شده برای همین نیاز به تحول داشت نیاز به اعلام وجود... با درخت کهنسال مشورت کرد، درخت به او گفت : اگر خورشید نباشد هیچ کس نیست . اما او باورنداشت و می خواست ایمان پیدا کند روزی که پنهان شد ، گلها دیگر نخندیدن ، آن روز رودخانه مسیر خود راگم کرد در نبود اوهمه چیز بوی کهنگی می داد . همه پیش درخت پیر رفتن ، او به آنها مژده ی ظهور می داد و می گفت روزی او خواهد آمد . چند روز گذشت اما هیچکس به این وعض عادت نکرد همه در سکوت مطلق انتظار او را می کشیدند . در تمام این مدت این تاریکی و سایه ها بودند که پایکوبی می کردند ، پادشاه تاریکی ها داشت دنیا رافتح می کرد ، که صدای زمین هم در آمد روبه آسمان کرد و گفت : ما به تونیاز داریم. در نبود تو درختان دیگر دست های یک دیگر را نمی گیرند ،در نبود تو رود خانه از مسیر خود گم شده ،در نبود تو بلبلان دیگر نمی خوانند در نبود تو شادی دیگر رنگی ندارد از خفا بیرون بیا پیش ما برگرد . وخورشید از پشت دیوار ابری بیرون آمد کم کم همه جارا دستی کشید و روشن کرد ،انگار بازی رنگها بود درختان سبز، گلهای سرخ آسمان آبی دنیای رنگی ...
و این گونه بود که خورشید به خود ایمان آورد وتمام کائنات نیز هر سپیده دم انتظار او را می کشیدند و طلوع خورشید دیگر یک عادت نبود......
رمز بایوس
همانطور که مى دانید یکى از سدهایى که براى جلوگیرى از دسترسى افراد به سیستم مى تواند مورد استفاده قرار گیرد قرار دادن رمز عبور بر روى بایوس برد اصلى است. بدین منظور کافى است که هنگام راه اندازى کامپیوتر وارد تنظیمات Setup شده و رمز عبور موردنظر را براى دسترسى به Setup و یا سیستم تعیین کنید. اگرچه با توجه به نوع برد اصلى طریقه وارد شدن و تنظیمات مربوط به Setup متفاوت است ولى به عنوان راهنمایى این موارد براى یک نوع برد اصلى با بایوس Award شرح داده مى شود. عشق
پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است. پشت سر هر آنچه که دوستش می داری.
و تو برای اینکه معشوقت را از دست ندهی، بهتر است بالاتر را نگاه نکنی. زیرا ممکن است چشمت به خدا بیفتد و او آنقدر بزرگ است که هر چیز پیش او کوچک جلوه می کند.
پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است. اگر عشقت ساده است و کوچک و معمولی، اگر عشقت گذراست و تفنن و تفریح، خدا چندان کاری به کارت ندارد. اجازه می دهد که عاشقی کنی، تماشایت می کند و می گذارد که شادمان باشی.اما هر چه که در عشق ثابت قدم تر شوی، خدا با تو سختگیرتر می شود. هر قدر که در عاشقی عمیق تر شوی و پاکبازتر و هر اندازه که عشقت ناب تر شود و زیباتر، بیشتر باید از خدا بترسی. زیرا خدا از عشق های پاک وعمیق و ناب و زیبا نمی گذرد، مگر آنکه آن را به نام خودش تمام کند.
پشت سر هر معشوقی، خدا ایستاده است و هر گامی که تو در عشق برمی داری، خدا هم گامی در غیرت برمی دارد. تو عاشق تر می شوی و خدا غیورتر.
و آنگاه که گمان می کنی معشوق چه دست یافتنی است و وصل چه ممکن و عشق چه آسان، خدا وارد کار می شود و خیالت را درهم می ریزد و معشوقت را درهم می کوبد؛ معشوقت، هر کس که باشد و هر جا که باشد و هر قدر که باشد. خدا هرگز نمی گذارد میان تو و او، چیزی فاصله بیندازد.
معشوقت می شکند و تو ناامید می شوی و نمی دانی که ناامیدی زیباترین نتیجه عشق است. ناامیدی از اینجا و آنجا، ناامیدی از این کس و آن کس. ناامیدی از این چیز و آن چیز.
تو ناامید می شوی و گمان می کنی که عشق بیهوده ترین کارهاست. و برآنی که شکست خورده ای و خیال می کنی که آن همه شور و آن همه ذوق و آن همه عشق را تلف کرده ای.
اما خوب که نگاه کنی می بینی حتی قطره ای از عشقت، حتی قطره ای هم هدر نرفته است. خدا همه را جمع کرده و همه را برای خویش برداشته و به حساب خود گذاشته است.
خدا به تو می گوید: مگر نمی دانستی که پشت سر هر معشوق خدا ایستاده است؟ تو برای من بود که این همه راه آمده ای و برای من بود که این همه رنج برده ای و برای من بود که این همه عشق ورزیده ای. پس به پاس این، قلبت را و روحت را و دنیایت را وسعت می بخشم و از بی نیازی نصیبی به تو می دهم. و این ثروتی است که هیچ کس ندارد تا به تو ارزانی اش کند.
*
فردا اما تو باز عاشق می شوی تا عمیق تر شوی و وسیع تر و بزرگ تر و ناامیدتر. تا بی نیازتر شوی و به او نزدیکتر.
1- کودک قفس را بخش کرد/ ق....فس / قفس دو بخش شد / و پرنده آزاد گشت !
2- نـالـه از درد مکن / آتشی را کـه در آن زیسته ای سـرد مکن /با غمش باز بمان /سرخ رو باش از این عشق و سر افراز بمان .
3- ساکتم و تنها٬ و آرام/ هنوز هم لذتبخش ترین لحظهها خواندن نوشتههاییست که معنایشان را هنوز میدانم .
4- من که می دانم بین من و تو جز یک سکوت غلیظ و فشرده و خفقان آور چیز دیگری نیست.
5- سکوت لحظه های بی کسی ام را با صدای ترانه ها پر می کنم ترانه نمی شنوم ترانه زندگی می کنم.
6- تاریکم و شب از دل من می جوشد / تکرار به تکرار خودش می کوشد /تکراری ام آن قدر که حالا دیگر/ پیراهنم از حفظ مرا می پوشد .
7- چه شور انگیز و خوب است سفر/ گریز٬ پرواز / چه خوب است نبودن !
8-یادم افتاد از هفتم آسمان ندیدمت /و چه قدر دلم برایت تنگ شده /من اگر نخواهم با روزهای خدا صبوری کنم چه می شود ؟ /نمی دانی چه قدر دلم گرفته /سه ساعت است عقربه ها اسیر یک اند !!!
9-آره اون منم . همونم . آن جنگجو ، که نجنگید ، اما ، شکست خورد. فهمیدن معنیش سخته ولی من فهمیدم / اون منم ، خودمم ...
10- بلاتکلیفم/مثل کتاب فراموش شده ای /روی نیمکت یه پارک سوت کور/که باد دیوونه
نخونده ورقش می زنه !
هر دم بشارتهای دل
از هاتف جان می رسد
هر کس که از جان بگذرد
آخر به جانان می رسد
یکدم میاسا روز و شب
مردی بجو ، دردی طلب
چون جان ز درد آمد به لب
ناگاه درمان می رسد
ره گرد راز آید تو را
شیب و فراز آید تو را
چون ترکتاز آید تو را
آخر به پایان می رسد
این خانه چون ویران شود
معمور و آبادان شود
این سر چوبی سامان شود
ناگه به سامان می رسد
ای مبتلا ، ای مبتلا
برکش صلا ، برکش صلا
در دل اگر رنج و بلا
روزی به مهمان می رسد
ترا من دوست میدارم نه قدر آب دریاها که روزی خشک می گردد ، شود بیچاره ماهیها !
تو را من دوست میدارم نه قدر غنچه و گلها که روی پر پر شوند و بر آرند آه ار دلها !
تو را من دوست میدارم به قدر کهکشانها که جاویدان بماند مهر من تا ماندن آنها .
درویشی قصه زیر را تعریف می کرد: یکی بود یکی نبود ، مردی بود که زندگی اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود. وقتی مُرد همه می گفتند به بهشت رفته است آدم مهربانی مثـل او حتما ً به بهشت می رود. در آن زمان بهشت هنوز به مرحله ی کیفیت فراگیر نرسیده بود و استـقبال از او با تشریفات مناسب انجام نشد. فرشته نگهبانی که باید او را راه می داد نگاه سریعی به فهرست نام ها انداخت و وقتی نام او را نیافت او را به جهنم فرستاد . در جهنم هیچ کس از آدم دعوت نامه یا کارت شناسایی نمی خواهد هر کس به آنجا برسد می تواند وارد شود . مَرد وارد شد و آنجا ماند . . . چند روز بعد شیطان با خشم به دروازه بهشت رفت و یقه فرشته نگهبان را گرفت و گفت: "این کار شما تروریسم خالص است! » نگهبان که نمی دانست ماجرا از چه قرار است پرسید: چه شده ؟ شیطان که از خشم قرمز شده بود گفت: « آن مَرد را به جهنم فرستاده اید و آمده وکار و زندگی ما را به هم زده . از وقتی که رسیده نشسته و به حرف های دیگران گوش می دهد و به درد و دلشان می رسد . حالا همه دارند در جهنم با هم گفت و گو می کنند یکدیگر را در آغوش می کشند و می بوسند . جهنم جای این کارها نیست! لطفا ً این مَرد را پس بگیرید!! » وقتی قصه به پایان رسید درویش گفت: « با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا به تصادف در جهنم افتادی خود شیطان تو را به بهشت بازگرداند! »
شبی بر ساحل زنده رود
ماه روی خویش را در آب می بیند
شهر در خواب است
گویی خواب می بیند رود
اما هیچ تابش نیست
رود همچون شهر خفته قصد خوابش نیست
رود پیچان است
رود می پیچد بروی بستری از ریگ
شهر بی جان است
سایه ای لرزان
مست آن جامی که نوشیده است
یاد آن لبها که در رویای مستی بخش بوسیده است
در کنار رود
می سپارد گام
می رود آرام
خوشبختی
در روزگار قدیم، پادشاهی زندگی می کرد که در سرزمین خود همه چیز داشت: جاه و مقام، مال و ثروت، تاج و تخت و همسر و فرزندان. تنها چیزی که نداشت خوشبختی بود و با این که پادشاه کشور بزرگی بود به هیچ وجه احساس خوشبختی نمی کرد.
پادشاه یکی از روزها تصمیم گرفت مأموران خود را به گوشه و کنار پایتخت بفرستد تا آدم خوشبختی را بیابند و با پرداخت پول، پیراهنش را برای پادشاه بیاورند تا پادشاه آن را بپوشد و احساس خوشبختی کند.
فرستادگان پادشاه همه جا را جستجو کردند و به هرکسی که رسیدند، از او پرسیدند:« آیا تو احساس خوشبختی می کنی؟»
جواب آنها « نه» بود، چون هیچ کس احساس خوشبختی نمی کرد.
نزدیک غروب وقتی مأموران به کاخ بر می گشتند، پیرمرد هیزم شکنی را دیدند که داشت غروب آفتاب را تماشا می کرد
و لبخند می زد.
مأموران جلو رفتند و گفتند:« پیرمرد، تو که لبخند می زنی، آیا آدم خوشبختی هستی؟»
پیرمرد با هیجان و شعف گفت: « البته که من آدم خوشبختی هستم.»
فرستادگان پادشاه به او گفتند: « پس با ما بیا تا تو را به کاخ پادشاه ببریم.»
پیرمرد بلند شد و همراه آنها به راه افتاد. وقتی به کاخ رسیدند، پیرمرد بیرون در منتظر ماند تا پادشاه به او اجازه ورود بدهد.
فرستادگان پادشاه داخل کاخ رفتند و ماجرا را برایش بازگو کردند.
پادشاه از این که بالاخره آدم خوشبختی پیدا شده تا او بتواند پیراهنش را بپوشد، بسیار خوشحال شد. پس رو به مأموران کرد و گفت:« چرا معطل هستید؟ زود بروید و پیراهن آن پیرمرد را بیاورید تا برتن کنم.»
مأموران قدری سکوت کردند و بعد گفتند: « قربان، آخر این پیرمرد هیزم شکن آن قدر فقیر است که پیراهنی برتن ندارد!! »